هولوکاست مانند انکارکنندگانش واقعی است (سفری به اردوگاه های مرگ)

انکار هولوکاست و تحریف آن نمی‌توانست بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و یا در یکی دو دهه پس از آن شکل گیرد. هنگامی که زمان می‌گذرد و نسل‌ها عوض می‌شوند، خطر فراموشی همواره این امکان را به وجود می‌آورد تا کسانی که هنوز زندانی چهارچوب‌های فکری خود هستند، تاریخ را تحریف و جنایات همفکران خود را انکار کنند و آن را دروغ “دشمنان” بنمایانند. ادامه

Posted in نوشته نمونه | دیدگاه‌ها برای هولوکاست مانند انکارکنندگانش واقعی است (سفری به اردوگاه های مرگ) بسته هستند

تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی‌ایران»

به کارمند اداره خارجی‌ها می‌گویم: «نامه مرا دریافت کردید؟ آیا به آن ترتیب اثر دادید؟» می‌گوید: «بله، نامه‌تان ضمیمه پرونده شد ولی کاری از دست من ساخته نیست. من در این مورد تصمیم نمی‌گیرم». می‌گویم: «پس چه کسی تصمیم می‌گیرد؟ چطور شده تا سال ۲۰۰۷ جلوی تابعیت پناهندگان نوشته می‌شد: ایرانی، و حالا می‌نویسید: جمهوری اسلامی‌ایران!» ادامه

Posted in مقاله | دیدگاه‌ها برای تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی‌ایران» بسته هستند

«همه چیز برای وطن»

سفرنامه رضاشاه به خوزستان و مازندران▪ سفرنامه رضاشاه به خوزستان و مازندران

▪ فرج الله بهرامی

▪ نشر مجله تلاش؛ هامبورگ؛ شهریور ۱۳۸۳

این تنها کتابی است که بر سر نوشتن درباره آن به شدت احساس درماندگی می کنم. از کجای این کتاب بگویم؟ چگونه می توان در یک ستون محدود از آرزوها و اعمال شخصی سخن گفت که چپها و مذهبیون و به اصطلاح ملیون همگی هم صدا با روح الله خمینی همواره وی را «قلدر» و «بی سواد» نامیده اند؟ جز آنکه توصیه کنم: بخوانید! بخوانید تا دریابید ایران در هشتاد سال پیش چگونه بود! بخوانید تا دریابید کسانی که چند سال پیش جسارت کرده و خمینی مؤسس حکومت مطلقه ولایت فقیه را «بنیانگذار ایران نوین» نامیدند، چگونه قصد داشتند خرمهره ای را به ایرانیان قالب کنند! ادامه

Posted in نوشته نمونه | دیدگاه‌ها برای «همه چیز برای وطن» بسته هستند

آرزوهای رضاشاه و اندیشه های راست دمکرات

اگر چپ نتوانست از دل آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه خود که سالها بر آن پرپر زد و سوخت، هنوز یک اندیشه دمکرات و چپ بزایاند، اندیشه راست دمکرات در ایران اما از عمق آرزوهای بزرگ «رضاشاه» توانست آرمانهای آزادی و عدالت را از انحصار چپ به در آورد و به پشتوانه دانش و عملکرد خود، آن را سرلوحه احزاب راست دمکرات قرار دهد. چپ نه تنها نباید از این امر عصبانی شود و خونش به جوش آید و تمام تلاش و همت خود را برای کوبیدن و از میدان به در کردن راست دمکرات به کار گیرد، بلکه باید از آن برای زایش خود بهره گیرد. ایران بدون نیروی راست دمکرات هرگز گام در راه توسعه و پیشرفت سیاسی و اقتصادی نخواهد گذاشت، همچنان که در هیچ کشور دیگری چنین اتفاقی نیفتاد. ادامه

Posted in مقاله | دیدگاه‌ها برای آرزوهای رضاشاه و اندیشه های راست دمکرات بسته هستند

کتابگزاری: «جز پشت میله های قفس» (درباره کتاب «اولین تپش های عاشقانه قلبم»، نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور)

کم نیستند مردان عادی و «روشنفکر» که تلاش می‌کنند زنانِ را با نفی و انکار توانایی آنها خنثی ‌کنند: تو که حرفی برای گفتن نداری! فروغ نیز از سوی مردِ زندگی‌اش انکار می‌شود. تصور فروغ از «عشق» مانند اغلب زنان بسیار رمانتیک و خیالی و اگر بخواهیم روراست باشیم،  ابلهانه است. به نظر  او نیز وقتی انسان کسی را دوست می‌دارد، باید از هیچ چیز دریغ نکند و از همه چیز بگذرد. با این همه شگفت انگیز است که یک دختر شانزده ساله در بیش از پنجاه سال پیش تا این اندازه شخصیتی تکوین یافته داشته باشد و بتواند به این روشنی آن را در قالب واژه‌ها بیان کند. فروغ که از همسر [ادیب و روشنفکرش] نیز ناسزا می‌شنود و کتک می‌خورد، سرانجام می‌نویسد: «نه پرویز من احتیاجی به فداکاری تو ندارم… من هم شخصیتی دارم و به شخصیت خودم فوق‌العاده علاقمندم و هرگز حاضر نیستم آن را از دست بدهم… از خودم که این قدر پست و بیچاره شده‌ام متنفر می‌شوم تو خیال می کنی که من احتیاجی به ترحم تو دارم نه هرگز هرگز…» و پرویز شاپور را که مرتب از او بازخواست می‌کند تا از وی «مطمئن» شود، مرتب به پرسش می‌کشد و پس از جدایی می‌نویسد: «بیش از هر چیز به نیروی شگرفی فکر می‌کنم که دستهایم را راحت نمی‌گذارد و در درونم وجود دارد و من میان پنجه‌هایش موجود ضعیفی بیشتر نیستم… برگشت به طرف تو و تحمل زندگی محدود خانوادگی برایم مشکل است… من ضعیف هستم و نمی‌توانم قبول کنم که زندگی یعنی شوهر و بچه و چشمم دنبال خیالات و آرزوهای واهی است.» ادامه

Posted in نوشته نمونه | دیدگاه‌ها برای کتابگزاری: «جز پشت میله های قفس» (درباره کتاب «اولین تپش های عاشقانه قلبم»، نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور) بسته هستند

در میانه دو مرز

کتاب «بر بال باد نشستن»▪ بر بال باد نشستن

▪ شهرنوش پارسی پور

▪ نشر باران؛ سوئد ۲۰۰۲؛

 نوشتن «بر بال باد نشستن» روز دوشنبه ۶ دسامبر ۱۹۹۹ برابر با ۱۵ آذر ۱۳۷۸ آغاز می گردد و در روز ۳۰ ژوئن ۲۰۰۰ برابر با ۱۰ تیر ماه ۱۳۷۹ پایان می گیرد. داستان اما در نیمه های اردیبهشت سال ۱۳۲۲ از یک عروسی شروع می شود و تا سر دوراهی «ماندن یا رفتن» در چهل سال بعد ادامه می یابد. ادامه

Posted in کتابگزاری | دیدگاه‌ها برای در میانه دو مرز بسته هستند

«سقفی از آفتاب»

بتول عزیزپور▪ سه دفتر شعر از بتول عزیزپور

▪ پاییز ١٣٨١ – نشر نیما (آلمان)؛

 سه دفتر شعر بتول عزیزپور به نام های «سرزمین مات» و «واژه ها و مداد» و «فصل ها فرو می ریزند» همزمان منتشر شده اند. دفتر «واژه ها و مداد» عنوان چاپ دوم را بر خود دارد. اشعار این دفترها سالهای ١٣۶۵ تا ١٣٨١ را در بر می گیرند. ادامه

Posted in کتابگزاری | دیدگاه‌ها برای «سقفی از آفتاب» بسته هستند

فراموشتان نمی کنیم!

کتاب «یادنگاره های زندان»▪ یادنگاره های زندان

▪ سودابه اردوان

▪ سوئد ۱۳۸۲؛

 «یادنگاره های زندان» مجموعه ای است از خاطرات و نقاشیها و گلدوزیهای سودابه اردوان از هشت سال زندان در یکی از سیاهترین دوران عمر جمهوری اسلامی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ خورشیدی. عکسهایی نیز از ماکتی که از زندان پس از آزادی تهیه کرده و زندانیان را در حالات مختلف نشان می دهد، در این کتاب به چاپ رسیده است. ادامه

Posted in کتابگزاری | دیدگاه‌ها برای فراموشتان نمی کنیم! بسته هستند

«شیخ اجل» کیه؟!

کتاب «طنز فاخر سعدی»▪ طنز فاخر سعدی

▪ ایرج پزشک زاد

▪ نشر شهاب؛ تهران ۱۳۸۱؛

 «طنز فاخر سعدی» شامل ۹ بخش اصلی و چندین «خرده عناوین» است. ایرج پزشک زاد با اشاره به این نکته که «بعضی نویسندگان اروپایی سعدی را به طنزپردازی شناخته اند» کتاب را آغاز می کند و با طرح این پرسش که چرا «سعدی شناسان ما در گلستان چنین طنزی ندیده اند» به کند و کاو می پردازد. در این رهگذر به تاریخ طنز و مقایسه مفهوم آن در ایران و اروپا نگاهی می اندازد و نمونه ای از طنز اروپا و ایران به دست می دهد. ادامه

Posted in کتابگزاری | دیدگاه‌ها برای «شیخ اجل» کیه؟! بسته هستند

آخوندها می آیند!

 کتاب «در حضر»▪ در حضر

▪ مهشید امیرشاهی

▪ آمریکا – ۱۹۸۷؛

 «در حضر» داستان و رمان نیست. گزارش یک واقعیت است. ولی شیوه بیان آن به گونه ای است که از آغاز تا پایان خواننده بر این گمان است که داستانی را می خواند. داستانی که راوی آن خود امیرشاهی است ولی قهرمانش مردمی هستند که «در چشمهاشان به جای حیای آشنا، بی شرمی بیگانه جای دارد». ادامه

Posted in کتابگزاری | دیدگاه‌ها برای آخوندها می آیند! بسته هستند