«شارلی اِبدو» بیپروا و بدون قید و شرط، در برابر هر اتوریته مذهبی، سیاسی و فرهنگی ایستاده بود. و کیست که نداند این مقاومت و بیپروایی بدون قید و شرط، تنها در عرصه طنز ممکن است! این را سالهاست ایرانیان با طنزهایی که درباره قدرت سیاسی و مذهبی حاکم، دهان به دهان میشود تجربه میکنند. «شارلی ابدو»ی ایرانیان شفاهی است! پس مشکل، «شارلی اِبدو» نیست بلکه افکار و افرادی هستند که آن را تحمل نمیکنند! مشکل در آزادی بیان نیست، بلکه در عدمِ تحملِ آزادی بیان است!
*****
«شارلی اِبدو» نام خود را از شخصیت کارتونی و معروف «چارلی براون» گرفته است. این مجله انتقادی و طنز هفتگی تاوانِ عدم تحمل اسلامگرایان و بهای آزادی بیان را با جان هشت روزنامهنگار خویش از جمله مدیر و سردبیر و کاریکاتوریستهای خویش پرداخت. موج تروری که سه روز پاریس را فرا گرفت، دست کم هفده کشته از جمله پنج پلیس، و چندین زخمی بر جای گذاشت همراه با فضای متناقضی آمیخته از بهت، هراس، نفرت، ایستادگی و همبستگی.
فضیلتِ بردباری
روز پنجشنبه، یک روز پس از حادثه تروریستی دفتر مجله «شارلی» با این قصد از خانه بیرون رفتم که در نخستین روزنامهفروشی، چند روزنامه جدی و معتبر را که فکر میکردم برای «دفاع از آزادی بیان» حتما طرحهایی از «شارلی» را منتشر کردهاند، بخرم. اما برخی روزنامههای معتبر آلمان، اگرچه به طور مشروح به این حادثه هولناک که منجر به قتل همکاران آنها شده بود، پرداخته بودند ولی نقش و طرحی از آثار «شارلی» در آنها دیده نمیشد و یا دست کم در صفحه نخست خبری از آنها نبود.
در عوض، روزنامههایی که معمولا «درجه دو» و یا عامیانه به شمار میروند، صفحات نخست خود را با مجموعهای از کارتونهای «شارلی» آراسته بودند، همراه با شعارهایی مانند: ما نمیترسیم! ما راه شارلی را ادامه میدهیم! ما کارتونهای شارلی را بازمنتشر میکنیم! ما شارلی هستیم!
برای نخستین بار، بدون آنکه تردید کنم، در کنار یک روزنامه معمولی و میانه، یک «رنگیننامه» معروف برلین را نیز خریدم که کاریکاتورهای «شارلی» را در صفحات اول و آخر خود چاپ کرده بود. این «رنگیننامه» یا «روزنامه بولواری» ناماش «برلینر تسایتونگ» و به نام اختصاریاش معروف است: بِتسِت! و تاریخچهای بیش از ۱۳۰ سال دارد. روزنامهای عامیانه و غیرجدی که به دلیل زبان پیشپاافتاده و جنجالی، مخاطبانش از میان عوام و لایههای «غیرروشنفکر» و «غیرجدی» جامعه هستند و اتفاقا به همین دلیل، بیشترین خواننده را دارد!
حدس میزدم چرا روزنامههای دیگر این شهامت را به خرج ندادهاند. نه اینکه جنجالی نیستند، نه اینکه به دنبال مخاطب بیشتر نیستند، نه اینکه عقلشان نمیرسد، نه، بلکه فقط نمیخواهند اسلامگرایان را تحریک کنند! یعنی درست برعکس کاری که دهها هزار تن در بسیاری از کشورها با گرد هم آمدن و اعلام اینکه «من شارلی هستم» انجام دادند، و درست در جهت آنچه اسلامگرایان میخواهند: تن دادن به ارعاب، وحشت، ترور و انجام ندادن آنچه اسلامگرایان آن را «منکر» و «جرم» میشمارند!
همه افراطیون، از جمله اسلامگرایان نمیخواهند کسی به عقاید آنها باور داشته باشد و نسبت به عقیده و دین و مذهب آنان متقاعد شده باشد. بلکه آنها میخواهند که دیگران از آنها بترسند، از آنها وحشت داشته باشند و آنچه را بگویند و انجام دهند که آنها میخواهند. این را ما ایرانیان در جمهوری اسلامی تجربه کردهایم. شاید هیچ رژیمی به اندازه رژیم اسلامی ایران از آغاز با مخالفت، و در تمام طول این سالها، با نگرانی از تغییر و سرنگون شدن، حکومت نکرده باشد. اما همین که با ارعاب و وحشت، از طریق سرکوب دولتی و قانونی، مردمانی را که میداند تا مغز استخوان با آن مخالف هستند در چنگ خود داشته باشد، برایش کافیست. تروریستهای اسلامگرا نیز همین را میخواهند: قدرت! قدرتِ سرکوبگرانه! اینکه چنین چیزی فقط زیر سایه سرنیزه و مسلسل و با زور ممکن است، برای آنها اهمیتی ندارد. آنها تا زمانی که بر اریکه قدرت دولتی و حکومت تکیه نزدهاند، با ترور این قدرت را به نمایش میگذارند.
و «شارلی اِبدو» درست در برابر همین قدرت ایستاده بود: بیپروا و بدون قید و شرط، در برابر هر اتوریته مذهبی، سیاسی و فرهنگی! و کیست که نداند این مقاومت و بیپروایی بدون قید و شرط، تنها در عرصه طنز ممکن است! این را نیز سالهاست ایرانیان با طنزهایی که بلافاصله درباره قدرت سیاسی و مذهبی حاکم، دهان به دهان میشود تجربه میکنند. «شارلی ابدو»ی ایرانیان شفاهی است!
بردباریِ سرکوبگرانه
باری، روزنامههای «جدی» و «روشنفکر» فقط به تحلیل و تفسیر پرداختند و طبیعتا در میان آنها تفسیرهایی هم هست که از یک سو معتقدند نباید از «شارلی اِبدو» یک «قهرمان» ساخت چون خط و ربط آنها با شارلی تفاوت دارد (اینان معیار عمل قهرمانانه و ایستادگی را یا با خود و عقاید خویش میسنجند!) و از سوی دیگر، «آزادی بیان» را هنگامی که به اسلامگرایان میرسد از «تندروی» بر حذر میدارند! جالب است که این توصیه و احتیاط درباره پیروان ادیان دیگر که تمام مقدساتشان با طنز و هزل و هجو به تمسخر گرفته میشود، و یا در مورد هواداران شخصیتها و گروههای سیاسی و دولتهای مختلف که علایقشان بیپروا از سوی «شارلی اِبدو» به نقد طنزآمیز کشیده میشد، صورت نمیگیرد! حالا فکرش را بکنید اگر قرار میبود پیروان یهودیت و مسیحیت و بوداییها و دیگر مذاهب و فرقهها و هم چنین هواداران افراد و احزاب و دولتها هم بدون برخورداری از فضیلتِ بردباری، با مسلسل به دفاتر مجلهها حمله کنند و روزنامهنگاران و طنزپردازان و کاریکاتوریستها را به خاک و خون بکشند، چه از آزادی بیان باقی میماند!
اتفاقا دیگران نیز متوجه این موضوع شدهاند که برخی رسانهها نخواستهاند «شارلی» باشند و ترجیح دادهاند طرحهای« شارلی اِبدو» را منتشر نکنند. لطفا به این ویدئو توجه کنید. همیشه این طور بوده که افرادی جان خود را برای آزادی و برای آزادی بیان دیگران فدا کردهاند. حال اگر برخی حاضر نیستند از این بهایی که دیگران برای آنان پرداختهاند آن گونه استفاده کنند که آزادیشان دوباره به خطر نیفتد، باید نقش آنها را در ادامه و تشدید تفکر فاشیستی اسلامگرایی و تروریسم اسلامی جست و نه در تعدیل و سر عقل آمدن تروریستها که اتفاقا به دلیل اینکه «فاشیست» هستند، با آنها به هیچ تفاهمی نمیتوان رسید حتا اگر از آزادی بیانِ خود صرف نظر کنی!
این گروه از «روشنفکران» بردباری و تحمل را که به هر حال ظاهرا خودشان از فضیلتِ آن برخوردار هستند، به عقبنشینی و مطابق میل افراطیون رفتار کردن کاهش میدهند. یعنی به جای تلاش برای گسترش مفهوم بردباری و تحمل به مخاطبان خود، به آنها تحریفِ بردباری را میآموزند (به مفهوم «بردباری سرکوبگرانه» از هربرت مارکوزه فیلسوف آلمانی در مقاله «من به هر اندیشهای احترام نمیگذارم» پرداخته شده است) و صورت مسئله را چه بسا بدون آنکه بخواهند، در عمل، تغییر میدهند:
مشکل و مسئله «شارلی اِبدو» و گردانندگانش و طرحهایش نیستند! بلکه افکار و افرادی هستند که آنها را تحمل نمیکنند! مشکل در آزادی بیان نیست، بلکه در عدم تحملِ آزادی بیان است! برخی «روشنفکران» و رسانههای جدّی، جای این دو را عوض میکنند! حال آنکه آزادی بیان، همیشه مشکل همه افراطیون است! فرقی نمیکند افراطی مذهبی باشند یا افراطیون سیاسی راست و چپ! از همین رو اینان نه با مخالفت و نقد و گفتگو از طریق کلام یا هنر و استفاده از آزادی بیان بلکه با بمب و مسلسل به جنگ آن میروند.
تو را به خدا، بخندید!
اینجاست که قطعهای که استفان شاربونی معروف به «شارب» در سال ۲۰۱۲ زیر عنوان «تو را به خدا، بخندید!» نوشت، معنای عمیقتری مییابد:
اگر یک محمدِ با جلال و جبروت نقاشی کنی، میمیری.
اگر یک محمدِ خندهدار بکشی، میمیری.
اگر یک محمد رنگ و روغنی زشت بکشی، میمیری.
اگر یک فیلم مزخرف درباره محمد بسازی، میمیری.
اگر از خودت در برابر ترور مذهبی دفاع کنی، میمیری.
اگر چاپلوسیِ بنیادگرایان را بکنی، میمیری.
اگر بگویی که که فلان دشمن روشنگری یک احمق است، میمیری.
اگر تلاش کنی با یکی از دشمنان روشنگری بحث کنی، میمیری.
هیچ چیزی وجود ندارد که بر سر آن بتوان با فاشیستها به صحبت نشست.
این آزادی را، که بتوان بدون قید و شرط خندید، قانون به ما داده است،
خشونت سازمانیافتهی افراطیون نیز عین همین آزادی را به ما میدهد!
از شما متشکریم، ای کونگشادها!
«شارب» سردبیر و یکی از کاریکاتوریستهای «شارلی» روز چهارشنبه ۷ ژانویه به همراه هفت تن از همکاران خود در دفتر این مجله به قتل رسید.
«شارلی اِبدو» قرار است چهارشنبه آینده ۱۴ ژانویه ۲۰۱۵ به جای شصت هزار تیراژی که داشت در یک میلیون نسخه منتشر شود. این در حالیست که آخرین شماره آن در روز پنجشنبه پس از عملیات تروریستی نایاب شد. روزنامه چپگرای «لیبراسیون» امکانات و دفتر کار در اختیار روزنامهنگاران باقیمانده «شارلی» گذاشته و کاریکاتوریستها از کشورهای مختلف اعلام همکاری کردند تا «شارلی» به موقع منتشر شود.
ایستادگی و سرنوشت روزنامهنگاران «شارلی اِبدو» و همبستگی فراگیر افکار عمومی با آنها از آن رویدادهایی است که هر ژورنالیستی از آن احساس غرور میکند، از جمله، و اتفاقا، ژورنالیستهای روزنامههای عوامپسند که گاه بیپرواتر از بقیه عمل میکنند و اگرچه از نظر سیاسی معمولا «راست» هستند، اما در دفاع از آزادی، «چپ»تر از دیگران به میدان می آیند زیرا زبان «غیرجدّی» آنها در ارتباط با عوام، بیپرواتر است!
۱۹ دی ۹۳ / ۰۹ ژانویه ۲۰۱۵
———————————————————————
سایت «لنز ایران»؛ گزارشی از کانادا درباره برخورد مطبوعات با کاریکاتورهای «شارلی»
الاهه بقراط؛ مقاله «من به هر اندیشهای احترام نمیگذارم»