▪ چالشگری نقش زنان علیه نقش مردان
▪ مهرداد درویش پور
▪ نشر باران؛ سوئد ۱۳۸۰؛
کتاب «چالشگری نقش زنان علیه نقش مردان» عبارت از ده گفتار «جامعه شناسی درباره زنان ایرانی، خانواده و مهاجرت» است. مقدمه ای از پروفسور یورن آرنه، رییس دانشکده جامعه شناسی دانشگاه استکهلم، پیشگفتاری از خود نویسنده و گزیده ای از مطالب به زبان انگلیسی دیگر بخش های این کتاب را تشکیل می دهند. گفتارهای این کتاب پیش از این در برخی از نشریات داخل و خارج کشور به چاپ رسیده اند.
بنیاد کتاب بر تفکر عرفی و علمانی (سکولاریسم) قرار دارد و نویسنده این تفکر را مبنای تأمین حقوق برابر زنان و مردان که خود هم نماد و هم دستاورد مدرنیته است می داند. درویش پور بحران خانواده را «بحران پدرسالاری» می داند «زیرا این موقعیت مرد است که واژگونه شده است».
فردیت زنان
واقعیت این است که زنان ایرانی با دو دنیای متفاوت دست و گریبانند. درویش پور این درگیری را به عنوان موقعیتی برزخی بین سنت و مدرنیته بررسی می کند. می نویسد: «این حقیقتی است که تجدد طلبی نفی همه سنت ها نیست، اما بی شک بررسی نقادانه آنها است… در جهان مدرن بسیاری از سنتها پا برجایند و مدرنیته نیز به نوعی سنت بدل گشته است. اما آنچه مدرنیته را از سنت گرایی و زیست سنتی جدا می سازد، همان خصلت انتقادی مدرنیته و راززدایی آن از سنت به جای پیروی از آنست».
جامعه ایرانی و زنان آن هنوز نتوانسته اند مدرنیته را به سنت خود بدل سازند. بسیاری از ایشان چه در ایران و چه در خارج از کشور اگرچه از مظاهر مدرنیته استفاده می کنند، لیکن با بندهایی نادیدنی به ارزش های سنتی و گاه تفکرات خرافی متصل اند. با «مینی ژوپ» در زیر چادر و مدارک دانشگاهی در رشته های مختلف بر سر سفره حضرت ابوالفضل اشک می ریزند و تنقلات متبرک آن را برای افراد خانواده می برند. آش نذری می دهند، برای درمان نازایی یا سقط جنین هر معجونی را سر می کشند و برای جلب عشق شوهر نزد دعانویس می روند و با اتومبیل آخرین مدل به خانه خویش باز می گردند. زن سنتی در چنین برزخی گرفتار نیست. اعتقادات و دنیای او با آنچه از این دنیا پذیرفته است همخوانی دارد. ظاهر و باطنش یکی است. بر اساس آموخته و اعتقاد خود رفتار می کند و می پوشد و می خورد و می آشامد. زن سنتی الزاما زن مذهبی نیست. ولی در هر دو حالت دنیای بهنجاری دارد که از آن خرسند است اگرچه در اغلب موارد این خرسندی به این دلیل است که چنین زنانی هرگز با دنیای دیگری آشنا نشده اند.
برای آشنایی با جهانی دیگر به عاملی نیاز هست که همواره از زنان دریغ شده و آن «فردیت» است. درویش پور می نویسد: «به لحاظ تاریخی بین فردیت مردانه و زنانه تفاوت چشمگیری وجود دارد… این نخست مردان بودند که فردیت یافتند». با شکل گیری بازار کار در خارج از محیط خانواده، مردان به ایفای نقشی پرداختند که آنها را «سالار» جامعه ساخت. «زنان مزدوج اما در زندگی خانوادگی محبوس ماندند و به مثابه همسر، مادر و مسئول کار خانگی و بانوی خانه، نقش واحد و در هم تنیده ای داشتند. این در حالی بود که مردان گذشته از نقش شوهر و پدر در عین حال شاغل، شهروند و فرد نیز به شمار می رفتند». این موقعیت مردان هیچ خللی در نقش آنها به وجود نیاورد، حال آنکه رشد فردیت در زنان در تناقض با نقش سنتی ایشان در خانواده و جامعه قرار می گیرد.
زنان در جوامع اسلامی
به نظر درویش پور در جوامع اسلامی چهار گرایش در مورد تفکر زنورانه (فمینیسم) وجود دارد: یک گرایش فمینیسم مذهب ستیز است که تمامی گرفتاری های زنان را در مذهب و نقش و وجود آن خلاصه می کند. گرایش دیگر، فمینیسم سکولار و لاییک است که ستمی را که بر زنان می رود صرفا در دین نمی بیند و مذهب را در شمار مسائل شخصی می آورد. گرایش سوم، مسلمانان فمینیست هستند که تلاش می کنند تا اسلام را با روح زمان تطبیق دهند و در این رهگذر آن را از پلیدی های مردسالارانه بپالایند و تا جایی که امکان دارد زنورانه اش سازند. آخرین گرایش همان فمینیسم اسلامی است که مدافع حجاب و حقوق زنان در چارچوب اسلام است. در همین زمینه درویش پور اشاره می کند: «نباید فراموش کرد که در فرهنگ جوامع اسلامی، اطاعت، سکوت و بی تحرکی اوج زیبایی زن به شمار رفته، فرمانروایی مرد بر زن نیز اساس هر ساختار اجتماعی محسوب شده و فردگرایی نیز خطرناک شمرده می شود. تلقی فمینیست های اسلامیاز نقش حجاب در «آزادسازی زنان» نیز مبتنی بر انکار هویت جنسی زنانه است». بر اساس همین فرهنگ است که درویش پور نتیجه می گیرد: «نباید فراموش کرد که تجربه تاریخی نشان دهنده آنست که زنان بازندگان اصلی رشد نهضت های دینی بوده اند». او با توجه به نظرات «نواندیشان دینی» مانند عبدالکریم سروش، محمد شبستری، عمادالدین باقی، عباس عبدی، علیرضا علوی تبار و حمیدرضا جلایی پور ادامه می دهد: «موضع گیری های غالب روشنفکران نواندیش دینی درباره زنان که یا پرداخت به آن را «امری فرعی» دانسته و یا مسئله زنان «خط قرمزی» است که قادر به عبور از آن نبوده و یا نیستند، جای خوش بینی چندانی باقی نمی گذارد». باید یادآوری کرد که در ترسیم خط قرمزی که به مسائل زنان مربوط می شود، جامعه و فرهنگ سنتی و بخش مهمی از زنان نیز با حکومت اسلامی همراهی می کنند.
مهاجرت، خانواده و طلاق
مهاجرانی که در سوئد به سر می برند در مرکز توجه پژوهش های درویش پور قرار دارند و در این میان مهاجران ایرانی بیشتر مورد نظرند. مردان و زنان ایرانی تجارت متفاوتی از مهاجرت دارند. تجربه مردان عمدتا منفی و تجربه زنان عمدتا مثبت است. درویش پور در مورد سطح تحصیل زنان ایرانی در سوئد می نویسد: «در حدود یک سوم از زنان مهاجر ایرانی در سوئد از تحصیلات دانشگاهیی برخوردارند که نه تنها پنج برابر بیشتر از زنان ترک است، بلکه از تعداد زنان سوئدی دارای تحصیلات عالیه نیز بیشتر است».
نمونه هایی که در این کتاب در مورد این اختلافات و تفاوتها آمده است، خواندنیست: بابک ۴۳ ساله در مورد برداشت متفاوت خود و همسرش می گوید: «در آغاز مهاجرت، می پنداشتم که به بهشت آزادی و رفاه آمده ایم. دلم می خواست ایران مثل سوئد بشود. بعدا برداشت دیگری پیدا کردم. البته سوئد در سطح، مثل یک بهشت است. اما تنها ۲۰ سانتی متر زیر آن جهنم قرار دارد! من کماکان اعتقادات سنتی خودم را حفظ کرده ام. روش زندگی سوئدی، خانواده را ناهنجار می کند. من کوشش می کردم از معاشرت همسرم با زنان ولگرد جلوگیری کنم. ما در مورد پرورش و نحوه تربیت فرزندانمان نیز اختلاف داشتیم. من بحث های رسانه های گروهی که زنان را علیه مردان تحریک می کنند، دوست ندارم… مراجع و مقامات با زنان همبستگی نشان می دهند. بعد از مدتی، مایل بودم که به ایران برگردیم. اما او نپذیرفت… جامعه پشتیبان او بود و به او کمک می کرد».
فرشته ۴۴ ساله که چهار فرزند دارد می گوید: «با آنکه در ایران شوهرم دستم را شکست، اما جرأت نداشتم طلاق بگیرم. به دلیل آنکه می ترسیدم سرپرستی بچه را از دست بدهم. اما اینجا اوضاع تغییر کرده است. ما در مورد تربیت بچه ها، به خصوص در مورد دختر بزرگمان، اختلاف نظر شدیدی داشتیم. شوهرم دوست نداشت دخترم به دیسکو برود و یا دوست پسر داشته باشد، هر چند که عملا مجبور بود قبول کند… بالاخره جدا شدم. اما او مرا تهدید کرد که در صورت جدایی بچه ها را با خود به ایران می برد. به همین خاطر رابطه ام را پس از جدایی با او ادامه دادم. هر چند که بعد از مدتی دوست پسر گرفتم، اما او از وجودش بی خبر بود».
جواد ۴۴ ساله که تحصیلات عالیه دارد می گوید: «زمانی که زنان ایرانی در سوئد هم سرپرستی بچه ها را به دست می آورند و هم از کمک اقتصادی جامعه برخوردار می شوند، چه نیازی به شوهرشان می یابند؟ آنها حس می کنند که همسرشان دیگر چون گذشته اهمیت چندانی ندارد. آزادی زنان خوب نیست. زنان آمادگی آن راندارند. در واقع گناه از هم پاشیدن خانواده های ایرانی، بر دوش زنان است. آنان پس از مهاجرت خیلی تغییر می کنند… تجربه در اینجا به من نشان داد که باید زنان را تا حدودی کنترل نمود زیرا آنها عقب مانده اند و نمی توانند خود را کنترل کنند».
در چنین خانواده هایی قطعا همه چیز با سخن پیش نمی رود. درویش پور در مورد مشاجرات خانوادگی از قول مارگارتا هیدن، پژوهشگر و روانشناس سوئدی می نویسد: «آنچه از نظر زنان بدرفتاری و کتک کاری تلقی می گردد، از نظر مردان غالبا دعوا خوانده می شود که به خشونت مردان به طور ضمنی مشروعیت اخلاقی می بخشد. حتا گاه اتفاق می افتد که به دلیل احساس شرم زنان کتک خورده نیز از اقرار به آن خودداری می کنند. البته گاه خشونت می تواند در نزد زنان نیز امری پذیرفتنی و عادی شود».
شروین ۴۴ ساله در این مورد می گوید: «وقتی آدمی یک بار کتک زد، بعد از آن خجالت می کشد. اما اگر این کار چندین بار تکرار شد، دیگر شرم هم کنار می رود و کتک زدن آسانتر می شود. من چندین بار به هر طریقی که شد کوشیدم جلوی طلاق را بگیرم. اما او گوش نکرد. یک شب سیاه که هرگز از یاد نخواهم برد، او را به شدت زدم. طوری که فک او شکست و مجبور به جراحی شد. پس از آن حدود ۸ سال است که دیگر نه او نه پسرم را ندیده ام. آنها خود را پنهان کرده اند و مقامات آدرس آنها را به من نمی دهند».
تعداد مردان مهاجر که مرتکب خشونت می شوند، دو برابر مردان سوئدی است. بد نیست به جدولی نگاه کنیم که ملیت های مختلف در آن به ترتیب میزان ارتکاب خشونت (در سوئد) طبقه بندی شده اند: ۱- الجزایر ۲- لیبی ۳- مراکش ۴- تونس ۵- دیگر کشورهای آفریقایی ۶- بلغارستان ۷- عراق ۸- رومانی ۹- شیلی ۱۰- ایتالیا ۱۱- اردن ۱۲- سوریه ۱۳- یوگسلاوی ۱۴- فنلاند ۱۵- ترکیه ۱۶- بولیوی ۱۷- اکوادور ۱۸- ایران ۱۹- لبنان ۲۰- پرو ۲۱- پرتغال ۲۲- اسپانیا ۲۳- دانمارک ۲۴- نروژ ۲۵- سوئد.
نویسنده تأکید می کند: «خشونت گرچه از نظر قانونی در بسیاری از جوامع ممنوع است، اما از نظر فرهنگی پذیرفتنی است. به عبارت روشن تر فرهنگ پدرسالاری در عادی نمودن و تکرار خشونت، در خانواده نقش اساسی دارد».
در برخی موارد اگر خشونت راه به جایی نبرد، تهدید به خودکشی می تواند به نتیجه ای برسد. سهراب ۵۰ ساله که سه فرزند دارد اعتراف می کند که تهدید وی به خودکشی دلیل اصلی بازگشت همسرش به سوی اوست: «حتا ۲ سال پس از طلاق کسی از این ماجرا با خبر نشد. من نگران بودم که او مرد دیگری را ملاقات کند. آنقدر حالم بد بود که تصمیم به خودکشی گرفتم. وقتی زنم با خبر شد، ترجیح داد که با من زندگی کند. البته به رغم اصرار من، مایل به ازدواج مجدد با من نیست». ولی برخی از زنان هم به این تهدیدها اعتنایی نمی کنند و چه بسا خودکشی هم صورت می گیرد.
گفتارهای این کتاب در زمینه مسائل زنان، خانواده و مهاجرت از معدود پژوهش های ارزشمند علمی و جامعه شناختی است که تا کنون از سوی پژوهشگران ایرانی منتشر شده است.
الف. ب. ژوئن ۲۰۰۱