داستان

از دو مجموعه «زنانه» و «یادداشت های مجنونخانه»

خودکشیِ یک زن

با یاد غزاله علیزاده و گلناز اعظمی چون توانستم ندانستم، چه سود چون بدانستم، توانستم نبود عطار اولین بار که به فکر خودکشی افتادم، بچه بودم، خیلی. مادرم کتکم زده بود و من به شدت دردم آمده بود. پشتم می … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای خودکشیِ یک زن بسته هستند

انتقام و محاکمه یک زن

چون برآمد صدهزاران قرن بیش قرنهای بی زمان نه پس نه پیش عطار انتقام – – من شوهرم را مسموم کردم. من بی گناهم. – – خانم! سخنان شما متناقض است. اگر شما اقرار می کنید که همسرتان را مسموم … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای انتقام و محاکمه یک زن بسته هستند

طرح های مدادی: La Liberté

■ وقتی مامان می آمد مرا بغل کند، نیم خیز می شدم. چقدر دوست داشتم همیشه توی بغلش باشم. روی لب هاش ماتیک کم رنگ می مالید. توی خواب، یا صبح که بیدار می شد، لب هاش همیشه همین رنگ … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای طرح های مدادی: La Liberté بسته هستند

طرح های مدادی: یک طنز جدّی

چه جدی بودن ابلهانه ای* وقتی در جوانی عاشق دختر همسایه مان شدم، مادرم مثل شمر ذی الجوشن بین ما ایستاد و گفت که من لیاقت بهتر از او را دارم و او برایم کم است. بعدها وقتی عاشق دخترعمویم … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای طرح های مدادی: یک طنز جدّی بسته هستند

طرح های مدادی: قصه تاریک

اندیشه ها را توان آن نیست که نیازهای جسم را برآورند مگر آنکه تن بیندیشد. جان را که گم کنی و تن را که بیابی تعادل عمیق تری آغاز کرده ای* هنوز کفش های گنده کوه به پام بود که … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای طرح های مدادی: قصه تاریک بسته هستند

طرح های مدادی: قصه رنگی شب

گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می شد. عطار؛ تذکره الاولیا؛ ذکر بایزید بسطامی عبایش را روی شانه انداخت. در قاب پنجره … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای طرح های مدادی: قصه رنگی شب بسته هستند

چشم، زن و دیگران

در معمولی به دیده حیرت نظاره کن!* چشم، پاهای ظریف زنی را از پشت می پاید. کناره های کفش سیاه تا قوزک های کوچک زن که در جوراب نازک سیاه فرو رفته اند، بالا آمده است. چشم از قوزک پا … ادامه

Posted in داستان, کتاب «زنانه» | دیدگاه‌ها برای چشم، زن و دیگران بسته هستند