برای تغییر عنوان «جمهوری اسلامی‌ایران» در پاس پناهندگی

خوشبختانه انتشار مقاله (تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی‌ایران») با واکنش مناسبی از سوی ایرانیانی روبرو شد که به خوبی حساسیت این موضوع را درک می‌کنند.

هنگامی‌که من تصمیم به اعتراض به این عنوان در پاس پناهندگی گرفتم و نامه‌ای به اداره خارجی‌ها نوشتم، می‌دانستم موضوع از دو حال خارج نیست:

یا کسانی که مسئولیت تهیه این مدارک را دارند «ایرانی» و «جمهوری اسلامی‌ایران» برایشان فرقی نداشته و بدون هیچ عمد و سیاست معینی این عنوان را قید کرده‌اند.

یا این عنوان در پی سیاست‌گذاری معینی در مورد ایرانیان از سال ۲۰۰۸ به کار بسته می‌شود.

اگر مورد اول درست باشد، در این صورت به آسانی می‌توان آن را پیگیری کرد و این عنوان را تغییر داد.

اما اگر مورد دوم درست باشد، در این صورت باید با پیگیری بیشتری هم از نظر حقوقی و قانونی و هم با تکیه بر پشتیبانی ایرانیان علاقمند در سراسر جهان و به ویژه در کشورهای اتحادیه اروپا این موضوع را به انجام رساند.

گمان من بر این است که مورد دوم به واقعیت بیشتر نزدیک است چرا که از یک سو با توجه به شرایط امنیتی که پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بر اروپا و آمریکا سایه افکنده است، مدرک و گذرنامه‌ای که در کشورهای دیگر اعتبار داشته باشد، نمی‌تواند بر اساس اشتباه، بی مسئولیتی و یا بی توجهی این یا آن کارمند صادر شود اگرچه آن را می‌توان به عنوان یک احتمال بسیار دور در نظر داشت. از سوی دیگر اما، شواهد نشان می‌دهد جمهوری اسلامی‌ در پی قبضه و خنثی کردن ایرانیان خارج از کشور و به ویژه آن گروهی است که بر مخالفت خود با آن به این یا آن شکل اصرار می‌ورزند. در عین حال قانون تابعیت در ایران و هم چنین رویه عرفی و داد و ستدهای سیاسی به جمهوری اسلامی‌این امکان و اجازه را می‌دهد تا مُهر خود را بر پاس پناهندگی نیز بکوبد.

با توجه به مجموعه شرایط و نمونه‌هایی که در پایان این نوشته خواهم آورد، فکر می‌کنم در پس عنوان «جمهوری اسلامی‌ایران» در پاس پناهندگان چیز بیشتری نهان است.

کنوانسیون ژنو

همه می‌دانند در مدارک قدیمی‌ پناهندگی اصلا از تابعیت نامی‌ برده نمی‌شد. در مدارک جدید نیز که از نظر قد و قواره و صفحات شبیه گذرنامه تبعه آلمان است و فقط رنگ جلد آنها متفاوت است (گذرنامه آلمانی جلد قرمز و گذرنامه پناهندگی جلد آبی دارد) تا سال ۲۰۰۷ در برابر تابعیت عنوان «ایرانی» قید می‌شد. تنها در مدارک جدیدی که از سال ۲۰۰۸ صادر می‌شوند، عنوان تابعیت به «جمهوری اسلامی‌ایران» تغییر کرده است.

پس از نامه من که کارمند اداره خارجی‌ها از خود سلب مسئولیت کرد، قرار شد کانون پناهندگان با مسئولان اداره خارجی‌ها تماس گرفته و خواستار توضیحات لازم شود و آن را در رابطه با ادارات مسئول پیگیری کند.

من خود از سوی دیگر تلاش خواهم کرد در تماس با شورای عالی پناهندگان وابسته به سازمان ملل این موضوع را روشن کنم که آیا طبق کنوانسیون ژنو در مورد حقوق پناهندگی، قید تابعیت پناهندگان سیاسی در گذرنامه آنها مجاز است یا نه؟

تا آنجایی که به کنوانسیون ژنو مصوبه ۲۸ ژوییه ۱۹۵۱ مربوط می‌شود و تمامی‌پاس‌های پناهندگی در سراسر جهان طبق این کنوانسیون صادر می‌شوند و حتی روی پاس‌ها باید عنوان این کنوانسیون همراه با تاریخ قید شود، قید تابعیت نه تنها معمول نیست بلکه حتی در فرم نمونه‌ای که ضمیمه این کنوانسیون شده است، نامی‌از تابعیت برده نمی‌شود.

در ۳۶ صفحه کنوانسیون ژنو به زبان آلمانی، بیست بار از کلمه «تابعیت» نام برده می‌شود. (علاقمندان می‌توانند این متن را در فرمات پی دی اف در اینجا بخوانند).

لیکن نه تنها این «تابعیت» ربطی به قید آن در پاس پناهندگی ندارد، بلکه در پاراگراف پانزده ضمیمه این کنوانسیون که پس از لیست کشورهای امضاکننده و برای روشن‌تر کردن حقوق و وظایف متقابل پناهندگان و کشوری که آنها را به پناهندگی پذیرفته، تنظیم شده است، چنین می‌خوانیم:

«پاراگراف پانزده: صدور این مدرک و نکاتی که در آن قید شده است تعیین کننده موقعیت حقوقی صاحب آن نبوده و به ویژه ربطی به تابعیت وی ندارند».

هم چنین در نمونه‌ای که باید اساس کار دولت‌ها در صدور پاس پناهندگی قرار گیرد، پس از تاریخ و مشخصات شخصی دارنده پاس پناهندگی، در بند یک چنین قید شده است:

«۱. این مدرک تنها با این هدف صادر شده است که دارنده آن بتواند از آن به عنوان گذرنامه به جای گذرنامه ملی استفاده کند. این مدرک تعیین کننده تابعیت دارنده آن نیست و ربطی به آن ندارد».

البته این همه را می‌توان چنین تعبیر نمود که این توهم پیش نیاید که صاحبان پاس پناهندگی دارای تابعیت کشور میزبان هستند. لیکن از سوی دیگر این گونه نیز می‌توان تعبیر کرد که اساسا قید تابعیت در پاس پناهندگی کسانی که کشور «متبوع» خود را به یکی از دلایل مطرح شده در کنوانسیون ژنو ترک کرده‌اند، بی مورد و نقض غرض است به ویژه اگر ترک کشور و پذیرفتن پناهندگی آنان به دلایل سیاسی باشد.

نمونه‌های جدی

و اما سال‌هاست ایرانیان دو تابعیتی که زمانی به عنوان تبعیدی دارای پاس پناهندگی بودند، به ایران رفت و آمد دارند. رفت و آمد به کشور خود حق مسلم هر انسان از جمله ایرانی‌هاست و کسی را نمی‌توان از آن مانع شد و یا سرزنش کرد. لیکن این رفت و آمد خواه ناخواه پیامدهای سیاسی ویژه خود را هم برای آنها و هم برای دیگر تبعیدیان و هم حتی برای ایرانیان داخل کشور به همراه داشت که نمی‌توان انکارش کرد. همین عنوان تابعیت «جمهوری اسلامی‌ایران» و توهین به دارندگان پاس پناهندگی را که از آزار «جمهوری اسلامی‌ایران» به کشورهای بیگانه پناه برده‌اند، می‌توان یکی از آنها شمرد.

کم نبودند ایرانیانی که پس از ورود به کشور، در خانه خود و یا در نزد مأموران امنیتی مورد بازجویی قرار گرفتند. برخی از آنها پس از بازگشت به کشورهای محل اقامت خود، از آن سخن گفتند و برخی به دلایلی که حتما برای خودشان توجیه‌پذیر است، آن را پنهان نمودند. در آن بازجویی‌ها در کنار «خوشامدگویی» و پرسش‌های معمولی درباره نحوه خروج و عقاید سیاسی، بیشتر بر روی تبلیغ برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور تکیه می‌شد و اینکه اوضاع ایران بسیار تغییر کرده است و تبعیدیان می‌توانند با خیال آسوده به ایران باز گردند و کسی به آنها کاری ندارد و غیره.

از بیش از یک سال پیش به این سو، شمار این نوع بازجویی‌ها نه تنها بیشتر شده، بلکه کار از «خوشامدگویی» گذشته و از برخی کسانی که پیش از این هم به ایران رفت و آمد داشتند، خواستار اطلاعات درباره افراد و فعالیت‌های خارج از کشور شدند. به گونه‌ای که برخی از ایرانیان دو تابعیتی را در سفر به ایران دچار تردید نموده است.

در مواردی فرزندان جوان تبعیدیان سابق را به بازجویی برده‌اند و از آنها اطلاعات درباره رفت و آمدها و ایرانیان دور و برشان خواسته‌اند. در این مورد علاوه بر تبلیغ وضعیت خوب ایران برای این جوانان، به آنها پیام می‌دهند اگر پدر یا مادرشان جزو کسانی هستند که به ایران نمی‌روند، آنها را تشویق کنند که به ایران سفر کنند و هیچ خطری متوجه آنها نخواهد بود. در مورد خواهر و برادر و یا همسرانی که به بازجویی برده‌اند نیز تا کنون چنین عمل کرده‌اند از جمله درباره کسانی که شناخته شده هستند، از طریق زن‌شان و یا بستگان دیگر به آنها پیام داده‌اند مانعی برای بازگشت و یا سفر آنها به ایران وجود ندارد.

در کنار این اقدامات در داخل کشور، سفارت‌های جمهوری اسلامی‌از جمله در آلمان که شاید بیشترین پناهندگان سیاسی پیشین و کنونی را در خود جای داده باشد، به شدت فعال شده‌اند. از تشکیل بنیاد و شورا و محافل ایرانی به ویژه برای جلب نسل‌های جوان‌تر و برگزاری کنسرت و غیره تا آخرین نمونه که من آن را فقط شنیده‌ام و نمی‌توانم درباره درستی آن اظهار نظر کنم. و آن اینکه سفارت جمهوری اسلامی ‌در آلمان مستقر در برلین به یکی از ایرانیان دو تابعیتی که برای تمدید گذرنامه جمهوری اسلامی‌ به آنجا مراجعه کرده بود، ورقه ای با مضمون «توبه نامه» داده است تا آن را امضا کند. الان ممکن است تعجب کنید! ولی پس از آنکه چند نفر آن را امضا کردند، درست مانند دریافت گذرنامه جمهوری اسلامی ‌توسط تبعیدیان پیشین، و درست مانند رفت و آمد آنها به ایران، و درست مانند بازجویی ایرانیان دو تابعیتی توسط مأموران امنیتی جمهوری اسلامی، و درست مانند بازجویی فرزندان جوان آنها، و درست مانند کنسرت سفارت در «خانه فرهنگ‌های جهان»، و درست مانند… چه بگویم دیگر؟ آری، درست مانند همه اینها عادی خواهد شد. جمهوری اسلامی ‌بر روان‌شناسی عادی‌سازی و فراموشکاری کاملا آگاه است. بعد یک ایرانی «دمکرات» را خواهید دید که همان گونه که برگزاری کنسرت با حضور سفیر جمهوری اسلامی‌ایران را نشانه «دمکراسی» می‌داند، با شنیدن موضوع «توبه نامه» شانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: «خب، حق‌شان است. باید کشوری را که بر آن حکومت می‌کنند، کنترل کنند!» و بدبختی درست همین‌جاست که عین همین روند عادی‌سازی و فراموشکاری و توجیه اقدامات حتا جنایتکارانه جمهوری اسلامی‌را همه ما در داخل کشور طی کردیم تا ایران به اینجا رسید: بر لبه پرتگاه جنگ و ورشکستگی اقتصادی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی.

رابطه سکوت و سرکوب

اگر ایرانیان خارج از کشور امروز در برابر آنچه جمهوری اسلامی‌با آنها می‌کند، نایستند، اگر به دور از هرگونه اختلاف سیاسی، به دفاع از حقوق انسانی یکدیگر نپردازند، آنگاه دیر نخواهد بود که مصلایی نیز برای نماز جمعه ایرانیان دو تابعیتی که میل دارند به کشور خود رفت و آمد کنند، در نزدیکی سفارت‌ها برپا شود. اگر برخی ایرانیان به هر دلیلی که قطعا برای خودشان توجیه پذیر است تبعیدیان را در اعتراضات پیگیرانه خود به رژیم جمهوری اسلامی‌ایران تنها گذاشته و می‌گذارند، ولی این وظیفه تبعیدیان دمکرات است که فشاری را که بر آنها به دلیل رفت و آمدشان به ایران وارد می‌آید، افشا کنند و از حق آنها برای رفتن آزادانه و بدون قید و شرط به ایران دفاع کنند. تعهد به حقوق بشر جز این معنایی ندارد و نمی‌توان آن را به آینده‌ای سپرد که قرار است از راه برسد.

در موقعیتی که به آن دچار هستیم، نه تنها جمهوری اسلامی‌بلکه همگامی‌ «روشنفکران» و سکوت ما نیز نقش تعیین کننده داشته و دارد. نگذاریم جمهوری اسلامی‌ گام به گام صاحب فضای تبعید شود و ما را از اندک امکاناتی که داریم به عقب براند. به ویژه آنکه جامعه ایران بزرگترین و پایدارترین پشتیبانان خود را در خارج از کشور دارد و دور از انتظار نبود که جمهوری اسلامی ‌برای خنثی کردن این پشتیبانان به هر شکلی که می‌تواند اقدام کند. این اقدام اگرچه نهایتا بی نتیجه خواهد بود، و با واکنش مناسب ایرانیان به ضد خود تبدیل خواهد شد، لیکن نمی‌توان انکار نمود که بر گروهی تأثیر خواهد گذاشت.

در این میان، عنوان «جمهوری اسلامی‌ایران» در پاس پناهندگی نه یک موضوع شخصی است، بلکه آن را باید در مجموعه اقداماتی دید که از بازجویی ایرانیان دو تابعیتی در فرودگاه یا خانه و بازداشتگاه تا کنسرت سفارت و تشکیل لابی‌های آن حتی در احزاب کشورهای دیگر و خواستن «توبه نامه» در داخل و خارج ایران را در بر می‌گیرد.

باید بیاموزیم از حقوق و آزادی دیگران و یکدیگر دفاع کنیم تا همواره کسانی وجود داشته باشند که از حقوق و آزادی ما دفاع ‌کنند. موضوع اصلی و حساسیت مسئله در این نکته مهم است که جمهوری اسلامی ‌گام به گام سیاست فشار، سرکوب و گسترش فضای ارعاب را در خارج از کشور نیز پیش می‌برد و هیچ چیز بهتر از سکوت ایرانیان نمی‌تواند به پیشبرد این سیاست کمک کند.

اردیبهشت ۱۳۸۷

Share
This entry was posted in مقاله. Bookmark the permalink.

Comments are closed.