درباره سیروس ملکوتی و آثارش: ره به سوی دریا

سیروس ملکوتی گیتاریست و آهنگساز ایرانی در سال ۱۳۳۵ در بابل متولد شد و از جمله هنرمندان بی‌شماری است که به دلیل شرایط سیاسی مجبور به مهاجرت شده است.

«نواختن گیتار را از سیزده سالگی شروع کردم. بدون آموزش مستقیم، به محدوده‌ای از ادبیات گیتار کلاسیک دست یافتم. پس از چندی، حدود سال ۵۲ برای تدقیق خودآموخته‌هایم، نزد آقای داریوش افراسیابی طی دوره‌ای کوتاه آموزش دیدم.

در تهران، در جاهای مختلف مثل «خانه هنر تهران» و فوق برنامه مدرسه عالی ساختمان تدریس می‌کردم. مشاور موسیقی «کاخ مرکزی جوانان» بودم و هفته‌ای یک روز برای تدریس به ساری می‌رفتم. چند برنامه تک‌نوازی در تهران داشتم که آثار کلاسیک اروپا را شامل می‌شد. اولین قطعه برای گیتار را در سال ۵۷ و تحت تأثیر فاجعه ۱۷ شهریور ساختم که در واقع اولین کارم در عرصه آهنگسازی به شمار می‌آید».

در همان دوران وی نیز مثل بسیاری از هنرمندان به گروه‌های سیاسی جلب شد و به فداییان خلق پیوست. نتیجه این همکاری در آن سال‌ها، ارایه نوار سرود «خلق ترکمن» بود که بخش‌هایی از اولین اثرش نیز در همان نوار آمده است.

در آبان ۵۸ (نوامبر ۷۹) برای تحصیل در رشته موسیقی رهسپار آلمان شد و دو ماه بعد تحصیل در رشته تک‌نوازی گیتار را نزد استاد اسپانیایی خانم ماریا آنجلس سانچز بنیملی آغاز نمود. ملکوتی چهار سال بعد، در سال ۱۹۸۴ تحصیلات خود را با عالی‌ترین درجه به پایان رساند.

وی تا کنون کنسرت‌های متعددی در کشورهای مختلف اروپا داشته است. در سال ۸۸ نیز به دعوت دانشگاه والنسیا جهت کنسرت، معرفی آثار و سمینار در زمینه تکنیک‌های جدید نوازندگی گیتار برای دانشجویان به اسپانیا سفر کرد.

سیروس ملکوتی طرح‌هاا و تکنیک‌های جدید در محدوده فنی نوازندگی گیتار عرضه کرده است از جملهه ارایه «ترمولو»های جدید در استفاده از انگشتان دست راست که این تکینک، شرح زندگی و آثار او در تنها دایره‌المعارف موجود در زمینه گیتار (به زبان اسپانیایی) نوشته روآنو سانچز ثبت شده است.

در دوران مهاجرت، دوری از وطن و مشاهده تحمیل فرهنگ مسخ شده و بی روح بر کشورش، این کنجکاوی را در بر انگیخت که به جستجوی هویت فرهنگی خود و جامعه‌اش بپردازد. این جستجو و تلاش، عناصر ملموس آثار بعدی وی هستند. از یک سو انتخاب تم‌هایی که تأثر، نگرانی و نفرت وی را از شرایط فرهنگی حاکم بر ایران نشان می‌دهد و از سوی دیگر گرایش به «موتیو»های موسیقی ایرانی، ریتم‌ها و نغمات ایرانی سبب شد که در کار وی تلفیقی از دو فرهنگ موسیقی غرب و شرق (و مشخصا موسیقی کلاسیک و تم‌های ایرانی) مطرح شود.

در یکی از کنسرت‌های ملکوتی، پروفسور هارتموت فلات طی سخنرانی درباره ساخته‌های وی گفت: سیروس هم‌چون بلابارتوک سنتزی از دو زبان موسیقی متفاوت در ادبیات گیتار به وجود آورده است».

در واقع آثار ملکوتی را مطلقا نه از زاویه تحول در موسیقی ایرانی بلکه به مثابه تحولی در ادبیات گیتار کلاسیک باید مورد بررسی قرار داد. وی امروز چهره شناخته‌شده‌ای در عرصه نوازندگی و آهنگسازی گیتار است. آثاری که تا کنون در این زمینه تدوین و اجرا شده‌اند عمدتا ملهم از موسیقی اسپانیا و اروپای مرکزی بوده است و همین چهارچوب بود که محدوده گیتار کلاسیک را تشکیل می‌داد. ملکوتی در واقع بدیل دیگری عرضه می‌کند که از کشورش نشان دارد و بر پایه میراث ادبی گیتار در جهان شکل گرفته است. وی معتقد است: «من موضوع جدیدی را در زمینه گیتار مطرح نکرده‌ام بلکه گذشتگان نیز عین همین کار را کرده‌اند. مثلا بریتن انگلیسی و یا دوفایای اسپانیایی با الهام از فرهنگ و ادب کشورهای خود ادبیات گیتار را متحول ساختند. در ایران نیز کسانی چون احمد پژمان پیشگامان طرح این سنتز هستند.»

نقطه عزیمت ملکوتی در آثارش، به لحاظ اجتماعی، انسان است. این موضوع در تمامی تم‌هایی که وی برای آهنگ‌هایش انتخاب کرده مشهود است. در قطعه »مرثیه‌ای برای ساناز» (۱۹۸۶) که به یاد دخترکی که هنگام فرار از ایران در آب‌های خلیج فارس غرق شد، ساخته شده و در مجموعه «نغمه‌های خاموش در غربت» که در واقع مولود تجارب تلخ و شیرین زندگی در تبعید است، تماما انسان و رنج‌ّهای او مورد نظر آهنگسازند. ملکوتی می‌گوید: «علیرغم آنکه موسیقی و سبک آثارم تا حدی دور از عادات مردم نسبت به موسیقی است و شاید برای بسیاری غیرعادی به نظر برسد، اما در هر کشوری که برنامه اجرا کردم، در سوﺌد، انگلیس، هلند، حاضرین همراه با نواختن من اشک ریختند و من به این حقیقت بیشتر باور کردم که وقتی اثری بر اساس درک و عاطفه، انسان و مسایل‌اش ساخته می‌شود، برای مردم قابل درک است و درک آن ضرورتا در انحصار متخصص‌ّها نیست».

اما او به تقدیس رنج نمی‌پردازد و مداح آن نیست. او بیانگر رنج است، بیانگر حسرتی عمیق بر جای خالی شادی، این فضیلت پاک و والای بشری! با این همه، رنج و حسرت در آثار ملکوتی، همزادی دارند که پا به پای آنها بر سیم‌های گیتار پنجه می‌زند، و آن، تلاش وی است برای رهایی از نیمه رنج و درد. درست در همان لحظات که پنجه‌ها می‌روند تا قلب را از شادی، از سبکباری و آسودگی به پرواز در آورند، رنج راه می‌گشاید و لحظاتی بعد در فضای آکنده از رنج، نوت‌های شوخِ شادی و امید از زیر انگشتان سرک می‌کشند!

در سال ۱۹۸۳ ملکوتی «فانتزی ماهی سیاه کوچولو» را بر اساس داستان معروف صمد بهرنگی برای تآتر سایه‌ای ساخت. «فانتزی ماهی سیاه کوچولو» سراسر تصویر است. تصاویری که به زیبایی و راحتی با موسیقی بیان می‌شوند. ملکتی در انتهای این قطعه، ادامه تفکر ماهی سیاه کوچولو را که در اندیشه ماهی سرخ کوچولویی که به قصه گوش می‌داد، شناور است، با ریتمی که بیانگر حرکت و تداوم است، تصویر می‌کند و شنونده نیز در انتظاری بی‌انتها گویی با ماهی کوچولو همراه می‌شود تا فراد به سوی دریا راه بسپارد.

قطعه «قصه‌های اوین» که در سال ۱۹۸۶ برای صدای زن و گیتار نوشته شد، با شعری به زبان انگلیسی از آلبرتو رزا شاعر پرتغالی در نوامبر ۸۹ در برلین اجرا شد. ملکوتی این قطعه را تحت تأثیر ماجرای واقعی یک مادر که در اوین به جوخه اعدام سپرده شده، نوشت و شعر آن در واقع نجوای مادر در واپسین لحظات زندگی است.

بدین ترتیب آثار ملکوتی به یک اعتبار، سیاسی نیز هستند.  اما او زیبایی‌شناسی و هنرش را فدای سیاست نمی‌کند. وی که در اولین انشعاب فداییان، همکاری خود را با سازمان چریک‌های فدایی خلق (اقلیت) ادامه داد، بعدها در انشعابی دیگر با جریان «سوسیالیستی» از آن سازمان بیرون آمد و اینک مدت‌هاست که به عنوان یک هنرمند فعالیت می‌کند. سیاست برای او مفهومی جز همان مادر، همان کودک، همان ماهی کوچولو ندارد. او به انسان فکر می‌کند و تا آنجا که به کشورش مربوط می‌شود انسان‌ها را می‌بیند که رنج می‌برند، تلاش می‌کنند و راه می‌گشایند. او با موسیقی‌اش شعار نمی‌دهد و پلاکارد بلند نمی‌کند، اما چون به عنوان یک هنرمند انسان‌گرا نمی‌تواند دور از انسان‌ها، دور از هموطنان‌اش که با آنها پیوند زبانی و فرهنگی و الفت عمیق عاطفی دارد، قرار گیرد، از این نقطه نظر خواه ناخواه آثارش جنبه سیاسی پیدا می‌کنند.

ملکوتی به عنوان یک هنرمند سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی مخالف بوده و هست- به ویژه آنکه این رژیم با حیات هنری او، با موسیقی، خصومتی کور و غیرانسانی دارد.

وی در سال ۸۸ میلادی در اعتراض به عقد قرارداد فرهنگی میان رژیم و دولت آلمان فدرال که با موج اعدام‌ها همزمان بود، دست به اعتصاب غذا زد. اعتصاب وی با حمایت بسیاری از ایرانیان مقیم خارج و شخصیت‌های علمی- هنری آلمان روبرو شد تا جایی که هیأتی از اساتید و رییس دانشکده موسیقی برلین مخالفت خود را با عقد قرارداد مذکور اعلام کردند.

سیروس ملکوتی در حال حاضر بر روی قطعه‌ای برای ارکستر و گیتار و نیز قطعه‌ای بر اساس تمی از یک سرود زرتشتی (گاتاها) کار می‌کند. او به عنوان یک معلم و از طریق تدریس گیتار زندگی‌اش را تأمین می‌کند و گاهی نیز کنسرت‌هایی در شهرها و کشورهای مختلف اجرا می‌کند. او می‌گوید:

«علیرغم مشکلات مالی، حاضر نیستم هنر را وثیقه‌ای برای سرمایه‌اندوزی قرار دهم چرا که تنها به سرمایه هنری و فرهنگی اتکا دارم و افسوس که در شرایط حاضر از این نظر با فقر شدیدی روبروییم! متأسفانه موسیقی جدی نه در ایران و نه در میان ایرانیان مقیم خارج مورد حمایت نیست. همکاری دو نوع موسیقی بازاری-  تجاری و موسیقی ضجه و زاری اسلامی و گسترش آنها در ایران و خارج عرصه را بر موسیقی جدی بسیار تنگ کرده است. در چنین شرایطی هنرمند جدی نیز که به میراث فرهنگی کشورش و توشه هنری نسل‌های بعد می‌اندیشد، به خاطر فقدان امکانات مناسب برای اراﯬ هنرش و نیز فاﺌق آمدن بر مشکلات مالی مجبور است تن به فعالیت‌هایی دهد که در یک شرایط طبیعی و عادی شاید هرگز به آنها نمی‌پرداخت!»

مهر ۱۳۶۹ / اکتبر ۱۹۹۰
نشریه «اکثریت» ۶ آبان ۱۳۶۹

سیروس ملکوتی

 

Share
This entry was posted in مقاله, گفتگو. Bookmark the permalink.

Comments are closed.