the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

عقل گوید: شش جهت حدّ است و بیرون راه نیست

الف ب ژورنالیستعشق گوید: راه هست و رفته ام من بارها

عقل گوید: پا منه، کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را: کاندر تو است آن خارها

مولوی

 

 

 

آیا  تا کنون دقت کرده اید که بر جلد کتاب های فرنگی این نام نویسنده است که خودنمایی می کند و بزرگتر از نام کتاب نوشته می شود؟ در ایران اما همیشه بر عکس است. نویسنده هر کسی که باشد و عنوان کتاب هر چه باشد، نام نویسنده بسیار کوچک در گوشه ای از جلد به چشم می خورد. چرا چنین است؟ آیا روانشناسی «مشتری» و خواننده ایرانی و اروپایی در این میان نقشی دارد؟ خوانندگانی که روانشان بر دو فرهنگ متفاوت سامان یافته است. یکی، فرهنگی که مُهر شخصیت مستقل و هویت فردی را بر خود دارد و دیگری، فرهنگی که از یک سو میل به «ذوب شدن» در توده بی شکل و «جمعیت میلیونی» دارد و از سوی دیگر با بخشیدن معنایی منفی به «فردیت» و «من» در برابر ابراز وجودش مقاومت کرده و آن را به عملی «شرم آور» بدل می سازد، به گونه ای که «فرد» ترجیح می دهد انگشت نما نشود و خود را با جماعت همرنگ سازد.

 

*   *   *الف ب ژورنالیست

شهرنوش پارسی پور در بهمن 1324 در تهران به دنیا آمد. از نوجوانی داستان می نوشت. پیش از انقلاب اسلامی، رمان «سگ و زمستان بلند» و دو مجموعه داستان «آویزه های بلور» و «تجربه های آالف ب ژورنالیستزاد» را به چاپ رساند. اگرچه داستان های «زنان بدون مردان» و «ماجراهای ساده و کوچک روح درخت» را در دهه پنجاه نوشت، ولی اولی در سال 68 در ایران و دومی بیست سال پس از نگارش در 1378 در سوئد (نشر باران) چاپ شدند. شناخته شده ترین رمان پارسی پور «طوبا و معنای شب» است که دو سال پس از نگارش در سال 68 چاپ شد. وی برای کتاب «زنان بدون مردان» که در همین سال به بازار آمد، مورد بازجویی قرار گرفت و برای «طوبا و...» مورد استقبال و در عین حال نقد و بررسی های فراوان.

پارسی پور در «خاطرات زندان» در این باره می نویسد: «رمان قبلی من، "طوبا و معنای شب" وقف شناخت حالت اجتماع در پیش از انقلاب شده بود. من نیز همانند اغلب نویسندگان ایرانی وقتم را صرف بررسی مسائل پیش از انقلاب کرده بودم تا از برخورد با حکومت احتراز کنم، اما این رمان جدید را می خواستم به مسائل بعد از انقلاب اختصاص دهم و از هر راهی که می رفتم به خودسانسوری بر می خوردم... نتیجه چنین شد که تصمیم گرفتم حالت مبهمی از حوادث سالهای آغاز انقلاب را مورد بررسی قرار دهم و بعد قهرمانان را به دور دستِ تاریخ هدایت کنم و به ریشه یابی مسائل بپردازم، و به همین دلیل ساخت کتاب از عالم واقعگرا خارج و به میدان های فرا واقعیت گرا پرتاب شد».

کتاب «زنان بدون مردان» نیز تا اندازه ای و عمدتاً از زاویه مسائل زنان مورد توجه قرار گرفت. با این همه می توان گفت که در مورد اغلب آثار پارسی پور کلمه ای نیز نوشته نشده است. جز عبارات و اشارات کلّی راجع به «موجود بودن» او، یعنی یک نویسنده زن، که بیشتر به «فعالیت زنان» وصل می شود تا نویسنده ای که حرف های بسیاری برای گفتن دارد، چیز دیگری نمی بینیم.

پارسی پورِ نویسنده شاید به عمد در هاله ای از سکوت فرو برده می شود. احمد کریمی حکاک و عباس میلانی بر دو کتاب وی پیشگفتاری نوشته اند. لیکن هیاهویی که بر سر «طوبا»، که بهترین اثر پارسی پور هم نیست، راه افتاد کجا و این کجا؟ روشن است که پیشگفتار یک موضوع است و بررسی و نقدی که با طرح نویسنده و کتاب در گستره ای وسیعتر همراه است موضوعی دیگر. در همین یک سالی که از چاپ کتاب «ماجراهای ساده و کوچک روح درخت» می گذرد، کسی به روی خود نمی آورد. چرا؟ شاید فرهنگ بیگانه پرسی و مرده پرستی مانع از دیدن یگانه ها و زنده هاست.

آنچه در زیر می خوانید، جز مروری کوتاه نیست.

 

مردان تمدن های مختلف

آیا می توان «داستان های مردان تمدن های مختلف» را که در سالهای 71 و 72 خورشیدی نوشته شده اند و در کنار چند داستان و مقاله در کتاب «آداب صرف چای در حضور گرگ» به چاپ رسیده اند، واقعاً داستان نامید؟

الف ب ژورنالیستسفر نویسنده به تمدن های نُه گانه که نمایانگر جنبه های متفاوت زیست و واکنشهای تاریخی و فرهنگی هستند، بیشتر تأمل و مکث است در تفاوت ها، چند گانگی ها، بدون هر گونه ارزشداوری. این مجموعه که با طنز پهلو می زند، نگاهی جستجوگر و عمیقاً فلسفی دارد. کسانی که با اندیشه و کلمه سر و کار دارند می دانند که دنیای ذهن بسی گسترده تر از توان زبان است، ولی به نظر می رسد پارسی پور در این مجموعه نسبتاً کوتاه با سماجت به شکار کلمات و جمله هایی پرداخته است که توانسته اند ذهن پر تکاپوی وی را در بند کشند و به خوانند منتقل سازند.

در واقع مسائلی که او در این مجموعه مطرح می سازد و احمد کریمی حکاک در پیشگفتار خویش آنها را به درستی با پدیده و معضل مهاجرت مربوط دانسته، موضوعاتی کاملا روزمرّه اند. ولی در پس این روزمرّگی نکاتی بس سزاوارا تأمل دیده می شود که در فرهنگ و تاریخ ریشه دارند. طنز و جدی، افسانه و واقعیت، رنج و شادی به ساده ترین شکل و زبان ممکن در این مجموع در هم می آمیزند. کسی چه می داند؟ شاید همه این تمدن ها در تبعید و نیز مهاجرتهای تحمیلی و خودخواسته در دریاچه ای غرق می شوند که «بیش از آن آبی است که حقیقی باشد».

 

 

 

عشق را دیدم، آبی بود*

«عقل آبی» در سال 1368 در ایران به پایان رسید ولی نخستین چاپ آن پنج سال بعد در سوئد انجام شد. «عقل آبی» پاسخی است به «عقل سرخ» شهاب الدین سهروردی. در اینجا زن است که می اندیشد، جستجو می کند و می خواهد «بزاید».

الف ب ژورنالیست«عقل آبی» رمانی است متفکر، سرشار از اندیشه های فلسفی و روانشناختی. این همه بدین معنی نیست که نویسنده اش فیلسوف یا روانکاو است. اگر نقش «ناخودآگاه» فردی و  جمعی را در آفرینش هنری باور کنیم، آنگاه لزومی ندارد تا هنرمند و نویسنده ای که می اندیشد و جهان را با نگاه دیگری برانداز می کند و مسائل انسان و جهان همواره در فکرش زیر و رو می شوند، حتماً با اطلاعات فلسفی و روانشناختی معینی بتواند چنین آثاری بیافریند. جهان، «هرمان هسه» را نه فیلسوف، بلکه نویسنده می شناسد. ولی امکان ندارد آثار «هسه» را بخوانید و از هزارتوی فلسفی که او شما را به درون آن می کشاند، رهایی یابید.

ردّ پای مطالعات پارسی پور را در زمینه تاریخ و مذهب از چین و ایران گرفته تا اروپا می توان در رمان های وی دید. عباس میلانی در یک بررسی به عنوان پیشگفتار به بسیاری از این نکات اشاره کرده است.

«عقل آبی» عقل زنی است که در جستجوی هماهنگی در دنیای دشمنانه ای است که انسان در آن نمی تواند مفهومی جز زن و مرد، هر دو، داشته باشد. زن شوریده «عقل آبی» می گوید: «گریه می کردم. اندوه داشت مرا می کشت. دائماً در خودم منقبض می شدم، هی در خودم گرد می آمدم. هی در خودم جمع می شدم. بعد هنگامی که خواستم راه بروم سنگین بودم، گام های کوتاه بر می داشتم و پایم می لنگید. یکی پایم گویی از آن پای دیگر کوتاه تر شده بود. به نظر می رسید هر کس که در «شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» با معنایی بجنگد، لنگ می شود. انسان های لنگ در میانه راه بسیار بوده اند. من لنگ شده بودم، لنگ می زدم. به پشت سر نگریستم، خدای من چه دیدم، صفی انبوه و دراز، همه لنگ می زدند، به پیش رویم نگریستم، خدایا چه دیدم، صفی انبوه و دراز، همه لنگ می زدند».

«عقل آبی» مانند بسیاری دیگر از رمان های ایرانی به پُرگویی دچار است و به ویژه در بخش های نخست همه به فلسفه بافی مشغولند و گاه از زبان نویسنده «مقاله» می نویسند. نثر «شلخته» پارسی پور نیز جا بجا گلوی خواننده را می گیرد. با این همه «عقل آبی» در چارچنب رمان های معمول ایرانی نمی گنجد و با طرح مسائل فلسفی و شناخت، بیشتر با آثار نویسندگانی چون «خلیل جبران و «هرمان هسه» پهلو می زند. «عقل آبی» در هزارتوی خیال و تصویر پر از آدم و سرشار از موضوع است، و مانند دنیای واقعی با هزاران داستان، بدون داستان است.

 

ماجراهای ساده و کوچک روح درخت

پارسی پور رمان «ماجراهای کوچک و ساده روح درخت» را در سال 1357 پیش از انقلاب اسلامی در فرانسه و هنگامی که در رشته زبان و تمدن چینی تحصیل می کرد نوشت.

الف ب ژورنالیستدر این کتاب او به مسائل و مشکلات جنسی جامعه ایرانی می پردازد. ولی رمان بیست سال بعد در خارج کشور چاپ می شود، آن هم در دورانی که کوهی دیگر بر این مسائل افزوده شده است.

راوی داستان یک مرد جوان است و رمان به شیوه اول شخص نوشته شده و شاید به همین دلیل صمیمی ترین رمان پارسی پور است. ماجرا از پایان است که آغاز می شود و بسیار ساده: از نگاه راوی به زیلویی که در اتاقش پهن است و توجه به سوختگیِ موکتِ زیر آن.

پارسی پور در این رمان نیز مثل آثار دیگرش درون آدم های داستان و افکارشان را به جان یکدیگر می اندازد و همه آنها را به جان خواننده. به ویژه خواننده ای که خود مانند آدم های رمان درگیر اندیشه است و جهان را به سادگی و همینطور که هست نمی پذیرد، خواننده ای که «سوختگی موکت» برایش موضوع پیش پا افتاده ای نیست، بلکه مفاهیم بحث برانگیزی چون مالکیت، تعلق، پایبندی، مسئولیت و... را تداعی می کند.

راوی با اینکه مرد است ولی چندان هم «مرد» نیست. نه به این معنی که چنین مردانی در واقعیت وجود ندارند، بلکه بدین معنی که این نوع از مردان با نزدیکی به احساسات و برداشت های زنانه، دلپذیر و صمیمی اند، مهربان اند. اگرچه گاه  نویسنده به جای راوی می نشیند و از زبان او سخن می گوید ولی اندیشه هایی که راوی به ویژه در مورد رابطه زن و مرد و موضوعات حقوقی ارائه می دهد، از او یک موجود کاملاً طبیعی، واقعی و در نتیجه متناقض ارائه می کند.

این کتاب صریح ترین نوشته پارسی پور است که در آن، اگرچه محدود، به مسائل جنسی و حتا هم جنسگرایی پرداخته شده است. تمامیِ راویان و شخصیت های اصلی داستان های پارسی پور زن هستند، چرا او برای رمانی که در آن مسائل و مشکلات جنسی صراحت بیشتری دارند، یک مرد را انتخاب کرده است؟

 

سگ و زمستان بلند

پارسی هرگز به هیچ گروه سیاسی وابسته نبوده و از نظر سیاسی هیچ گرایشی به هیچ نظرگاه ویژه ای نداشته است. حقیقت جویی و عصیان او راه بر چنین گرایشهایی می بندد.

نخستین رمان وی که در 1353 در ایرانچاپ شد و روشن نیست چرا هرگز کسی راجع به آن سخن نگفت، یک نوآوری جدی در ادبیات داستانی ایران است. چه از نظر ساخت و چه از نظر مضامیت سیاسی و اجتماعی، این رمان راه خود را می رود و اعتنایی به باورهای حاکم در آن زمان ندارد. راهی که پارسی پور آن را در آثار بعدی نیز ادامه می دهد و شاید به همین دلیل نیز مورد بی مهری قرار می گیرد. ذهنیت روشن پارسی پور در مورد مسائل سیاسی آن زمان و به ویژه تن ندادن به جذابیت «چپ» (اگرچه قهرمان رمان «چپ» است) او را در این زمینه ورای تمام نویسندگان ایران قرار می دهد. هیچ نویسنده ای به جز پارسی پور چنین صریح و بی اعتنا نسبت به جوّ سیاسی و اجتماعی به بیان نظرات خویش نپرداخت. سهراب سپهری نیز در شعر چنین کرد. شاید تردید پارسی پور در مورد «قطاری که سیاست می برد» به زیان او تمام شده باشد و جریمه اش را با بی اعتنایی دیگران نسبت به کتابش پرداخته باشد، لیکن امروز به تجربه روشن می شود که «حوری» رمان «سگ و زمستان بلند» هنوز که هنوز است چندین گام از تمامی شخصیت های رمان های ایرانی، چه زن و چه مرد، جلوتر است.

«حوری» زنی که پیش از این مُرده است و خواننده آن را تقریباً در پایان در می یابد، ماجراهای جامعه ای را باز می گوید که با توجه به فضای جامعه در دهه پنجاه خورشیدی شاید به نوعی تعبیر این شعر اسماعیل خویی باشد که:

نه پای رفتن

نه تاب ماندگاری

درد خزه کف جوی این است.

انسان، زن، بکارت، سنّت، خانواده، عشق، اعتقاد، زندان، مهاجرت و مرگ در تار و پود مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پیچیده می شوند و بر گستره ناب خیال، رمانی عمیق و پر تأمل می سازند. راوی از وحشت ناشی از ممنوعیت بوسیدن یک پسر به تجربه در برابر سنّت ها قرار می گیرد: «و من متحیر بودم که چرا آسمان آتش نمی گیرد و ستاره ها به زمین نمی ریزند و زمین تکه تکه نمی شود. من پسری را بوسیده بودم و حالا بعد از این هر اتفاقی ممکن بود بیفتد. اگر مادر هم بو نمی برد بالاخره یک نفر پیدا می شد که بو ببرد». و چند سال بعد: «من از این که دائماً یک شیئی منتظر شوهر باشم خسته هستم. می خواهم آدم باشم... من انسان نیستم، یک شیئی هستم، یک شیئی جنسی... باید از شرّ این تعریف خلاص بشوم. من، من می خواهم بی آبرو باشم. از این آبرو خسته شده ام، چون دست و پای مرا مثل یک گوسفند در گلّه بسته است... من می خواهم رسوا بشوم. طالب رسوایی هستم» و رسوا می شود: «من از زمین، باد، باران و خورشید بار برداشته بودم، آبستن بودم» و تاوان آن را در دنیایی که پر از «سوء تفاهم» است و در آن «رفتن فقط ایستادن» است با مرگ که پایان دروغهاست، می دهد. این راه را برادرش نیز به گونه ای دیگر پیموده است.

پس از مرگ نیز به دنبال رابطه می گردد، می جوید و نمی یابد: «همه را دوست داشتم و این «همه» این را نمی دانست» و در پی صدای زنده قلبش به راه می افتد: «به مقبره رسیدم... دروغ هزار ساله به پایان می رسید. روی قبر را خواندم. این تنها جایی بود که داشتم».

 

*   *   *

الف ب ژورنالیستپارسی پور شوریده و جستجوگر است. آثار وی بدون تردید از اصیل ترین رمان های ایرانی هستند. اصیل بدین معنی که هیچ سرچشمه ای جز درون و اندیشه نویسنده ندارد. او زیر چشمی از روی دست دیگری نمی نویسد. از دنیای خود سخن می گوید و در دنیای واقعی به جستجو می پردازد و گاه به شدت با آن درگیر می شود. در این رهگذر، نفس این نبرد جستجوگرانه و مدعیانه است که اهمیت و اصالت دارد. عنصر اصالت در هنر و ادبیات همواره تعیین کننده است و از جایی قابل تأمین نیست مگر از جان و روان آفریننده آن.

جان پارسی پور شعله ور است: «به خانواده ام گفتم لطفاً بگردید و ارزانترین و آشغال ترین و تهوع آورترین پارچه سیاهی را که پیدا کردید بخرید و برای من چادر درست کنید و بیاورید... بعد به این نتیجه رسیدم که بدون هیچ شک و تردیدی، بزرگترین انقلابی که در تاریخ هفت هزار ساله این منطقه رخ داده، کشف حجاب رضا شاه است. سلطنت طلب نبوده ام و سلطنت طلب نیستم، اما به راستی باور دارم که زنان ایران باید خاطره هفده دی را همانند گوهری گرانبها در قلب خود محفوظ نگاه دارند». این سخنان را شهرنوش پارسی پور در کتاب «خاطرات زندان» نوشته است. همانجا می نویسد در پاسخ زندانیانی که پرسیده بودند چرا اینقدر از پاهایش مراقبت می کند، چنین گفته است: «... خم شدم و پایم را بوسیدم و گفتم: ای پای عزیزم، ای موجودیت محترم و نجیب، ای که مرا راه می بری و تمام بار بدن روی توست، ترا سپاس می گذارم و قول می دهم از تو مراقبت کنم».

دنیای قصه های او که از ناخودآگاه پر تب و تاب او سرچشمه می گیرند با بیان پارسی پور به عنوان سخنران و مقاله نویس و حتا ناظری که دارای نظرات سیاسی و اجتماعی است، به شدت متفاوت است.

شهرنوش پارسی پور در حال حاضر مشغول نوشتن یک رمان تاریخی است که سالهای 1322 تا انقلاب را در بر می گیرد.

الف.ب.

کیهان لندن شماره 799- 26 اسفند 1378

 


* شعری از رضا مقصدی

 

| © 2005 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |