the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

آقایان، لطفا «خدعه» نفرمایید!

الاهه بقراط

 

نباید گذاشت ابهام و تناقض فکر و عمل کسانی که خود را «روشنفکر دینی» می خوانند، بار دیگر به تعیین سیاست بپردازد. این تناقض و ابهام به اندازه صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. این تناقض از یک سو سبب تضعیف حاملانش که مردم به آنها امید می بندند، می شود و از سوی دیگر به فرسایش بنیه اعتراضی جامعه می انجامد. کافیست به تجربه «اصلاحات» توجه کنیم. آنچه «اصلاحات» را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همین تناقض بود. همین تناقض بود که «اصلاح طلبان» را سترون و مخاطبان آنها را فرسود.

*****

 

عدم صراحت، و پروا از بیان رک و پوست کنده هدف برخی از معترضان و مخالفان حکومت کنونی ایران، راه را بر تعبیر و تفسیرهایی باز می گذارد که نه تنها هیچ کمکی به مردمی که خود رامخاطب آنها احساس می کنند، نمی رساند، بلکه بیشتر سبب سردرگمی و پراکندگی آنها می شود.

فکر نمی کنم کسی در این واقعیت تردید داشته باشد که بین «معترض» و «مخالف» فرق هست. بین معترضانی که «مخالف» دولت کنونی و احمدی نژاد هستند، و مخالفانی که «معترض» به نظام جمهوری اسلامی اند، فرق هست. تا زمانی که این تفاوت به صراحت بیان نشود و خطوط همراهی احتمالی معترض و مخالف برای رسیدن به اهدافی که برای هر دو مشترک است، به طور روشن ترسیم نشود، جنبش اعتراضی مردم با فرسودگی فزاینده به دور خود خواهد چرخید و ادعای مالکیت بر جنبش سبز هر بار از سوی کسانی مطرح خواهد شد که اتفاقا آن را از رنگ و رو خواهند انداخت.

این بدین معنی نیست که در مقابل این فرسودگی، اقتدار پوشالی جمهوری اسلامی مستحکم خواهد شد و زمامداران رژیم جای خود را بر زین اسب سرکش قدرت محکم خواهند کرد. بلکه به این معناست که همزمان با متزلزل شدن پایه های اقتصادی و اجتماعی حکومت دینی در ایران که نشانه های آن هر روز بیش از پیش آشکار می شود، بنیه جنبش سیاسی و اجتماعی جامعه نیز کاهش یافته و در شرایطی که به یک بدیل دمکرات و آزادی خواه مردمی و قدرتمند نیاز هست، خلاء قدرت سبب تقویت آن نیروهایی خواهد شد که، به نظر من، با تکیه بر قدرت های خارجی، بار دیگر ایران را صد البته به نام «آزادی» درست مانند سه  دهه پیش،  به یک دور تازه خشونت و سرکوب دچار خواهند کرد. پای استدلال مدافعان نظام جمهوری اسلامی در رد این واقعیت انکارناپذیر که بنیانگذار نظام شان و حواریون وی مورد حمایت قدرت های خارجی قرار داشتند، به شدت لنگ است. اینکه خمینی پس از رسیدن به قدرت، پرچم دشمنی با پشتیبانانش برافراشت، مطلقا تغییری در این واقعیت نمی دهد به ویژه آنکه وی توانست مطابق هدف غرب، سگک «کمربند سبز» را در یک منطقه استراتژیک  سفت  کند. آنچه حساب همه را به هم زد، فروپاشی پیش بینی ناپذیر اتحاد جماهیر شوروی بود.

 

 

خطا و واکنش

کسانی که می گویند حکومت و دولت باید شفاف باشد و به مردم توضیح دهد چه می خواهد و چه می کند، خودشان نیز باید به این سخن خود عمل کنند. اصولا هر کسی که ادعایی دارد، ابتدا باید از خود شروع کند و اعتقاد عملی خود را به آن ادعا به نمایش بگذارد تا بتواند اعتماد مخاطبان خود را جلب کند.

تا کنون بارها به ویژه درباره سخنان میرحسین موسوی سخنانی گفته و نوشته شده  که به شفافیت بیانات وی یاری نرسانده است. هیچ تکذیب و تأییدی هم در کار نیست تا مخاطبان بتوانند یک ارزیابی واقعی از اعتقادات سیاسی وی داشته باشند. در مورد مهدی کروبی، این آشفتگی کمتر است. ناگفته نماند که سبب بخشی از این آشفتگی، خود مخاطبان هستند که هر یک به خیال خود به برداشتی می رسند و بر همان اساس نیز آن را تأیید و یا رد می کنند. این همه تنها ناشی از عدم شفافیت از یک سو، و وجود انکارناپذیر تناقض فکری از سوی دیگر است.

آقایان موسوی و کروبی مخالف نظام نیستند. آنها معترض به روندی هستند که در حال حاضر در نظام مورد دفاع ایشان در پیش گرفته شده است. خودشان نیز هرگز ادعایی غیر از این نکرده اند. تا اینجای قضیه روشن است. مخاطبان آنها نیز موظف هستند خود را به کوری و کری نزنند و این واقعیت و ادعای آنها را دریابند.

مشکل اما از جایی آغاز می شود که آنها در گفتگوها و بیانیه های خود حرف های دلربا می زنند، بدون آنکه به تناقض بین این سخنان با اعتقاد خود به نظام جمهوری اسلامی اشاره کنند و یا خود را موظف بدانند که در مورد این تناقض توضیح دهند.

باورکردنی نیست که «نخست وزیر» و «رییس مجلس اسلامی» نظام که هر دو از یاران و نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی بودند، ندانند رهبرشان به دنبال چه هدفی بود. آن هدف قطعا دمکراسی و حقوق بشر و به رسمیت شناختن تکثر در جامعه نبود.  باورکردنی نیست اطلاعات و نقش آنها در طول سی سال عمر این حکومت، کمتر از من و شمایی باشد که از فاصله دور و در شرایطی بسته و بدون گردش آزادانه اطلاعات، فقط شاهد بوده و هستیم. باورکردنی این هست که «سران جنبش سبز» واقعا برای نجات نظام جمهوری اسلامی و اهداف «امام خمینی» به میدان آمدند. ولی خطای سلطه جویانه و قدرت طلبانه رقبای آنان و هم چنین واکنش پیش بینی ناپذیر مردم، حساب همه را به هم زد. جذابیت شگفت انگیز تاریخ در همین «بازی  نغز روزگار» است که هر کسی را صدباره و هزارباره «نزد آموزگار» می نشاند.

 

ادعا و واقعیت

کروبی و موسوی پس از 22 خرداد 88 همان کسانی نیستند که پیش از آن بودند. شرایط سیاسی و اجتماعی نیز دیگر هرگز به پیش از آن تاریخ باز نخواهد گشت. اما حکومت، همان حکومت است. کسانی که تلاش می کنند تا مبدأ سرکوب خشن و خونین جمهوری اسلامی را در 22 خرداد 88 ثبت کنند، تنها عدم تطبیق ذهنیت خویش را با واقعیات تاریخی به نمایش می گذارند. از 22 خرداد، نقاب حکومت بیش از پیش دریده شد و چهره واقعی اش برای بسیاری از کسانی که میل نداشتنند آن را ببینند و یا به سودشان بود آن را بزک و کتمان کنند، آشکار شد. جامعه نیز همان جامعه است. جامعه ای که پس از 22 بهمن 57 هرگز ساکت نماند. در خود جوشید و در اولین فرصت سر رفت. هم زدن این جوشش با چماق سرکوب بی امان و برقراری فضای ترور و وحشت در جامعه، نقطه جوش را دفع و یا خنثی نمی کند بلکه آن را مانند یک آتشفشان که هر لحظه آماده گداختن است، پنهان می کند.

اگر سخنان «سران جنبش سبز» اندکی شفافیت یافت و اعتراض آنها در جاهایی رنگ مخالفت گرفت، تنها و تنها به دلیل وجود این آتشفشان است. اما تفاوت هست بین آنچه معترضان  جمهوری اسلامی در بهره برداری از نارضایتی و اعتراض مردم می کوشند با آنچه مخالفان دمکرات حکومت دینی در ایران تمام تلاش خود را برای تحقق آن به کار می گیرند.

مردم ناراضی و جنبش اعتراضی آنها، هر نام و رنگی که داشته باشد، برای معترضان، چیزی جز ابزاری برای بازگشت نظام به اهداف انقلاب اسلامی نیست. این را سران جنبش خودشان بارها گفته اند. ولی نگفته اند منظورشان از آن چیست. هر بار نیز که مجبور شده اند توضیح بدهند، یا بدیهیات را تکرار کرده اند و یا بر ابهام افزوده اند.

من درباره این ابهامات و تناقضات که فکر و عمل کسانی که خود را «روشنفکر دینی» می خوانند سرشار از آن است، بارها گفته و نوشته ام و از تکرار آن تا زمانی که خطر این تناقض همچنان بر سر ایران سنگینی می کند، خسته نخواهم شد. ولی نباید گذاشت این تناقض بار دیگر به تعیین سیاست بپردازد. این تناقض و ابهام به اندازه صراحت و روشنی سرکوبگران مردم، خطرناک است. این تناقض از یک سو سبب تضعیف حاملانش که مردم به آنها امید می بندند، می شود و از سوی دیگر به فرسایش بنیه اعتراضی جامعه می انجامد. کافیست به تجربه «اصلاحات» توجه کنیم. آنچه «اصلاحات» را از درون خورد، نه رقبای آن، بلکه همین تناقض بود. همین تناقض بود که «اصلاح طلبان» را سترون و مخاطبان آنها را فرسود. «رییس جمهوری اصلاحات» نیز پس از هشت سال خیلی راحت گفت: شما به من چیزهایی را نسبت دادید که من هرگز ادعا نکرده بودم! و حق با او بود.

حالا حکایت «شیخ اصلاحات» و «سران جنبش سبز» است. هنوز هم معلوم نیست چرا سایت سحام نیوز، ارگان رسمی حزب اعتماد ملی منسوب به مهدی کروبی با وجود انتشار همه حرف ها و حرکات موسوی، منشور وی را اصلا منتشر نکرد، ولی وقتی بر سر ادعایی چون «جدایی نهاد دین از نهاد سیاست» در همین منشور، تعبیر و تفسیری وجود دارد که یکی از آنها از قضا «اختلاط دین و سیاست» است (در سایت رسمی موسوی منتشر شده) باید حواس خود را بیشتر جمع کرد و دید منظور آنها از «تکثر» و «انتخابات آزاد» واقعا چیست!

بیش از سه دهه پیش وقتی خمینی زیر درخت سیب در حومه پاریس گفت در حکومت آینده «حتی مارکسیست ها» هم آزادند، هیچ کس به این نیندیشید که این روحانی ریش سفید وقتی جایش در قدرت سفت شد، مارکسیست ها را از دم تیغ می گذراند.  آن زمان، در دهه هفتاد میلادی، ادعای آزادی مارکسیست ها نشانه اعتقاد به «آزادی» بود. خمینی هم «خدعه» کرد. حالا تکرار «تکثر» و «انتخابات آزاد» و «حقوق بشر» نشانگر اعتقاد به «آزادی» و «دمکراسی» است. با این تفاوت بزرگ که آن زمان، حکومت خمینی هنوز تجربه نشده بود و امروز «سران جنبش سبز» از درون همان حکومت می آیند.

تردیدی نیست که «سران جنبش سبز» برای پیروزی بر رقبای خود به اکثریت مردم نیاز دارند. و این  اکثریت، متکثر است. آزادی خواه است. برای هر ملتی اما تجربه یک توهم کافیست. ایرانیان تاوان توهم یک جمهوری اسلامی را بسی گران تر از بهای واقعی آن پرداخته اند. شرط انصاف نیست یک بار دیگر با آنان «خدعه» کرد، فارغ از آنکه شرایط جامعه و جهان امکان بهره برداری از این خدعه ها را بدهد یا  ندهد.

08 ژوییه 2010

 

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |