the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

موضوع بر سر فلسفه و فیلسوف نیست، بر سر جنایت است

الاهه بقراط

 

بر سر این است که کسانی مانند خمینی و خامنه ای که گذشت زمان و عملکرد آنها نشان داد در رژیم گذشته کاملا به درستی و به حق به زندان افتاده بودند، نظامی را برپا داشته و هدایت می کنند که به طور سازمان یافته جنایت می کند. زمامداران اصلی و هسته قدرت جمهوری اسلامی در هر کشور دمکراتیک هم که می بودند، به دلیل جنایت و جرایم سیاسی و اقتصادی جایی جز زندان نمی داشتند. این حقیقت را هزارهزار بار باید تکرار کرد تا هر کس بداند با سخن و عمل خود کدام جنایات را تداوم می بخشد، وگرنه کدام «نهضت»، کدام «آزادی»؟ کدام فلسفه؟ کدام فیلسوف؟! این همان چیزیست که «هابرماس» نیز نفهمید!

*****


آیا رژیم های جنایتکار می توانند هر بلایی دلشان خواست سر مردم بیاورند و بعد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده در گردهمایی های بین المللی شرکت کنند، ژست دانش و اندیشه بگیرند و حتا به درس دادن مخاطبان خود بپردازند؟ آیا جهان با تجربه ای که از
  حکومت های ایدئولوژیک و به ویژه آلمان نازی به دست آورد، در یک بازنگری فرضی، حاضر می شد یک بار دیگر رژیم هیتلر را به عنوان میزبان المپیک 1936 بپذیرد؟ بازی هایی که مدافعان برگزاری آن در آلمان تنها پس از سقوط رژیم ناسیونال سوسیالیست هیتلر بود که اعتراف کردند المپیک سبب شد رژیم جنایتکار آلمان چهره ای انسانی و غیرواقعی از خود ارائه کند. صریح بگویم، از آنجا که جنایت با کمیت سنجیده نمی شود، حکومت دینی حاکم بر ایران و رژیم جمهوری اسلامی به هیچ وجه کمتر جنایتکار از رژیم هیتلری نیست. از این روست که هرگونه مماشات با این رژیم و هرگونه بزک علمی، ورزشی، هنری و فلسفی این نظام تنها در خدمت ادامه جنایات بیشتر است و نه چیزی دیگر.

 

خندق بلا

در این میان کم نیستند «روشنفکرانی» که همواره به مثابه یکی از موانع مبارزه یکپارچه بر ضد جنایت های رژیم کنونی عمل کرده اند. کسانی که یا علیه رژیم گذشته بودند و یا حتا برای رژیم گذشته و زمامدارانش همان گونه خم می شدند که در برابر رژیم کنونی و اگر عمرشان قد دهد، در برابر رژیم آینده کرنش می کنند چرا که قطب نمای منافع و موقعیت آنان با قدرت تنظیم می شود و پول و مادیات در این میان نقش تعیین کننده دارد. به نظر من اینان به زبان فارسی سره، بدکاره اند اگرچه ممکن است خودشان را «واقع گرا» و «پراگماتیست» ارزیابی کنند. حتا یکی از اینان در سال های اخیر که رژیم گذشته در مقایسه با جمهوری اسلامی مورد دقت بیشتری قرار گرفت، برای این که رأی دادن در رژیم کنونی را توجیه کند،  مدعی شد در رژیم گذشته نیز برای «تمرین دمکراسی» دیگران را تشویق می کرده در انتخاباتی که دیگر فقط حزب رستاخیر در آن وجود داشت، شرکت کنند! باز هم صریح بگویم، این نوع موضع «روشنفکر» ایرانی تهوع آور است.

برای نشان دادن نقشی که این «روشنفکران» در تداوم شرایطی که جنایت در آن به یک موضوع قانونی، بدیهی و روزانه تبدیل شده و تکرار آن توسط رژیم، سبب عادی شدن آن گشته است، به دو نمونه، یکی از سال گذشته و دیگری همین تازگی اشاره می کنم.

دی ماه سال 88 امیر خرّم یکی از اعضای رهبری نهضت آزادی در گفتگویی با رادیو فردا به نکته ای اشاره کرد که از نظر درک نقش این تشکل ها در تداوم  جمهوری اسلامی بسیار اهمیت دارد.

وی نخست توضیح می دهد که نهضت آزادی «فعالیت حزبی» خود را متوقف کرد «تا انشاءالله شاهد روزی باشیم که امکان فعالیت برای گروه هایی که بنا بر اعتقاداتشان می خواهند در چهارچوب قانون اساسی فعالیت کنند و دیگران را هم به مدنیت و حرکت در چهارچوب قانون اساسی دعوت کنند، فراهم باشد». ولی جمهوری اسلامی این پشتیبانی را نمی پذیرد و می خواهد که آنها فعالیت خود را متوقف کنند و از آنجا که «در شورای مرکزی نهضت» تشخیص داده شد «زندان رفتن دوستان نهضتی ما در راستای امنیت و منافع ملی و مصالح کشور» نیست و «اوضاع را بیش از پیش به مخاطره می اندازد و وضعیت را بی ثبات تر از پیش می کند» تصمیم به توقف فعالیت گرفته شد.

و اما نهضت آزادی چه نقشی برای خود در جمهوری اسلامی قائل است که نه توقف فعالیت آن، بلکه اتفاقا فعالیت و به زندان رفتن «دوستان نهضتی» سبب به «مخاطره» افتادن اوضاع و «بی ثبات تر» شدن  وضعیت می شود؟ عضو رهبری نهضت آزادی چنین توضیح می دهد:

در سال 1380 پس از بیرون آمدن از زندان برای یکی از «آقایان اطلاعاتی مثالی زدم که متأسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد. به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند یک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکم اند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است. رسالت و وظیفه ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتا می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند. من آن روز به آن مأمور امنیتی گفتم که سعی نکنید این خندق را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند، بر اساس جاده ای که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای برانداز می روند ».

عضو رهبری نهضت آزادی این سخنان را تقریبا هفت ماه پس از جنبش سبز و  بروز اعتراضاتی که از سوی «حاکمان قلعه» به خاک و خون کشیده شد بیان می کند و توصیه اش را تکرار می نماید: «الان هم همین پیام روشن و شفاف را می شود به آقایان داد. در شرایط بعدی و در فردای امروز که این نیروهای پایبند قانون حضور نداشته باشند، کسانی سردمدار اعتراضات مردمی خواهند شد که  ممکن است اساسا اعتقادی به نظام نداشته باشند. آن وقت است که نه از تاج، نشان خواهد بود و نه از تاج نشان. ما نگران این هستیم». «تاج» که به جای «تاک» آمده، با این که یا اشتباه جناب خرّم است و یا اشتباه رادیو فردا، اما بیشتر به واقعیت نزدیک است: اگر «خندق» پر شود، نشانی از تاجی که گروه هایی مانند نهضت آزادی بر سر نظام ولی فقیه نشاندند، نخواهد ماند.

ولی این گروه های محافظ رژیم چگونه می  توانند گریبان خود را از انتخاب متناقض بین یا زندان یا توقفِ «داوطلبانه» فعالیت رها کنند؟ جز این که اعضا و هواداران آنها سرانجام مجبور خواهند شد پشت به «قلعه» نظام این «خندق بلا» را پشت سر بنهند و نه «جاده ای» که «مأموران امنیتی» برایشان «ترسیم» کرده اند بلکه راهی را در پیش بگیرند که سرانجام درهای «قلعه» به روی مردم ایران و به سوی جهان آزاد گشوده شود؟

 

چوب لای چرخ

نمونه دیگر احسان نراقی است که بر اساس همان تکرار مبتذل «احترام به اندیشه یکدیگر» در مورد لغو کنگره جهانی فلسفه به میزبانی جمهوری اسلامی به خبرگزاری مهر (دوم آذر) گفت: «يونسکو سازمانی است که بر اساس تحمل بردباری بنا نهاده شده و اگر مخالفتی هم داشت بايد به طرف مقابل يعنی ايران اجازه می داد حرفهای خود را بگويد و او نيز به حرفهای ايران خوب گوش می داد و لذا کار او در کنار کشيدن از همايش روز جهانی فلسفه کار خيلی معقولی نبوده است».

حال آنکه بهترین کاری که نهادهای بین المللی می توانند بکنند، آن هم در شرایطی که زیر پا نهادن حقوق بشر به یکی از دلایل تحریم ها علیه نظام سرکوبگر ایران تبدیل شده است، همین است که به رژیم اجازه ندهند مانند آلمان نازی دست های آغشته به خون خود را پشت خویش پنهان کند و چهره ای از خود نشان دهد که از آن او نیست.

نراقی که از همان گروهی است که چسبندگی اش به قدرت و برخورداری از مقام و مسئولیت دولتی و غیردولتی و امکانات مادی برایش مهم تر است تا آنچه رابطه بین حاکمان و حکومت شوندگان را رقم می زند، در «حاشیه نشست فلسفه و سیاست» جمهوری اسلامی با گروهی از «متفکران» که بی اعتنا به شرایط جامعه، و بی تردید با دریافت حق الزحمه چشم گیر در آن شرکت کرده اند، ابتذال رایج را چنین تکرار می کند: «بحث مهم تحمل دو طرف است و دو طرف بايد آماده شنيدن نظرات يکديگر باشند و اجازه دهند هر طرف بيايد و حرفش را بگويد».

نراقی پیشنهاد کرد یونسکو ترتیبی دهد که «فیلسوفان ایران با فیلسوفان دیگر کشورها گرد هم آیند و حرف های خود را بزنند و به حرف های هم گوش فرا دهند تا اختلافات رفع شود»! آیا تا کنون شنیده بودید «فیلسوفان» برای «رفع اختلاف» به گفتگو و مباحثه بپردازند؟! مگر آنکه آن «فیلسوفان» فرستادگان حکومت ها باشند و بخواهند با اهداف سیاسی به رفع اختلافات سیاسی بپردازند که ربطی به فیلسوف و فلسفه ندارد. کاش سیاست بازنشستگی می داشت تا به اصطلاح روشنفکرانی که در قالب جامعه شناس و روزنامه نگار و فیلسوف، از سیاست برای گذران زندگی و رفاه مادی خویش سوء استفاده کرده  و ملتی را در «قلعه» سنگباران گرفتار و خود به «خندق» محافظ آن تبدیل شده اند، عرصه را به نسل های جوان تر می سپردند.

موضوع در ایران بر سر فلسفه و فیلسوف و «آزادی» از نوع «نهضت» نیست، بر سر جنایت است. بر سر این است که کسانی مانند خمینی و خامنه ای که گذشت زمان و عملکرد آنها نشان داد در رژیم گذشته کاملا به درستی و به حق به زندان افتاده بودند، نظامی را برپا داشته و هدایت می کنند که به طور سازمان یافته علیه حقوق و آزادی های انسان دست به جنایت می زند. من به عمد در اینجا به یک تابو، به درستی زندانی شدن زمامداران بعدی جمهوری اسلامی در رژیم شاه، اشاره کردم تا این را بگویم که زمامداران اصلی و هسته قدرت جمهوری اسلامی در هر جامعه آزاد و کشور دمکراتیک به دلیل جنایت و جرایم سیاسی و اقتصادی جایی جز زندان نمی داشتند. این حقیقت را هزارهزار بار باید تکرار کرد تا هر کس از جمله «روشنفکر» بداند مستقیم و نامستقیم از چه و از که دفاع می کند و با سخن و عمل خود کدام جنایات را تداوم می بخشد، وگرنه کدام «نهضت»؟ کدام «آزادی»؟ کدام فلسفه؟ کدام فیلسوف؟! این همان چیزیست که «هابرماس» نیز نفهمید!

25 نوامبر 2010

 

گفتگوی رادیو فردا با امیر خرّم:

http://www.radiofarda.com/content/f6_Iran_NehzatAzadi_Pressures/1920164.html

گفتگوی خبرگزاری مهر با احسان نراقی:

http://mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1197393

 

| © 2010 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |