the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

دمکراسی دینی، پیتزای قرمه سبزی

الاهه بقراط

 

عشق سرعت» و چند آهنگ دیگر گروه «کیوسک» از آن کارهای هنریست که با چیدن چند کلمه مناسب یا چند جمله کوتاه در کنار هم واقعیات جامعه امروز ایران را به نمایش می گذارد. آیا در هیچ تفسیر ماهرانه ای می توان جدال مدرنیته و سنت و تناقض درونی «دمکراسی دینی» را به سادگی و کوتاهی دو کلمه «پیتزای قرمه سبزی» نشان داد؟ ملغمه ای که هم حال دوستداران پیتزا و قرمه سبزی را به هم می زند و هم نمی توان آن را به عنوان یک غذای ابتکاری و مستقل به خورد کسی داد. درست مثل دمکراسی دینی.

*****


امروز دیگر لازم نیست شاعر یا ترانه سرا باشید تا بتوانید یک قطعه موسیقی را با صدای خش دار خود چنان تنظیم کنید که به دل بنشیند. به ویژه آنکه تصویر متحرک یا ویدئوکلیپ نیز چنان در خدمت متن و موسیقی قرار گرفته باشد که بتواند به اندازه دهها تفسیر و تحلیل سیاسی تأثیر بگذارد. در اروپا و آمریکا سالهاست که «متن» جای شعر را در انواع موسیقی مدرن گرفته است.

وقتی یک ماه پیش هموطنی از فلورانس نشانی ویدئو کلیپ «عشق سرعت» از گروه ایرانی «کیوسک» در سایت «یوتیوب YouTube» را برایم ای میل کرد، بلافاصله پس از دیدن و شنیدنش (ویدئوکلیپ آن را کیا سهرابی تنظیم کرده است) تصمیم گرفتم آن را در نخستین صفحه سایت خود «ژورنالیست» به مراجعه کنندگان توصیه کنم و در اولین فرصت درباره اش بنویسم.

 

راک ایرانی

«عشق سرعت» و چند آهنگ دیگر گروه «کیوسک» از آن کارهای هنریست که با چیدن چند کلمه مناسب یا چند جمله کوتاه در کنار هم واقعیات جامعه امروز ایران را به نمایش می گذارد. آرش سبحانی، خواننده و گیتاریست گروه که در رشته معماری تحصیل کرده است، در «عشق سرعت» از زبان آدم های معمولی کوچه و بازار، اعم از زن و مرد و پیر و جوان، تناقضی تاریخی را که دست کم صد سال است گریبان ایرانیان را گرفته و رها نمی کند با ساده ترین کلمات در پنج دقیقه می خواند. همان تناقض معروف «سنت و مدرنیته» که در «دمکراسی دینی» نیز به نمایش در می آید. با همان کلماتی که شب و روز آنها را می شنویم و کافیست ذهنی طنزپرداز و تیزهوش آنها را در جای خود قرار دهد. آیا در هیچ تفسیر ماهرانه ای می توان جدال مدرنیته و سنت و تناقض درونی «دمکراسی دینی» را به سادگی و کوتاهی دو کلمه «پیتزای قرمه سبزی» نشان داد؟ ملغمه ای که هم حال دوستداران پیتزا و قرمه سبزی را به هم می زند و هم نمی توان آن را به عنوان یک غذای ابتکاری و مستقل به خورد کسی داد. درست مثل دمکراسی دینی.

صدای سبحانی و نوع بیانش برای من یادآور صدا و بیان «ئودو لیندنبرگ» از نخستین خوانندگان راک آلمان است که وقتی اوایل سالهای تبعید، در یک کتاب درسی ادبیات در کالج، شرح زندگی و عکس اش را در کنار شاعران و نویسندگان معاصر آلمانی دیدم شگفت زده شدم.  یک خواننده راک در کنار کافکا؟ خیلی زود دریافتم در یک جامعه آزاد و پرورده دمکراسی چگونه هنر، از کلاسیک تا راک، جای خود را دارد و چگونه به یک خواننده پیشاهنگ راک، و البته هنوز زنده، همان گونه ارج نهاده می شود که به شاعران و نویسندگان اعم از متوفی و در قید حیات.

«عشق سرعت» گروه «کیوسک» در میان دو سی دی که تا کنون از آنها منتشر شده است، از نظر مضمون نیز مانند آهنگ های لیندنبرگ سیاسی و اجتماعی است. لیندنبرگ در سال 1983 در پاسخ به رد تقاضای سفر گروه خود از سوی مقامات جمهوری دمکراتیک آلمان آهنگ معروف «قطار ویژه به سوی پانکو» را خواند. «پانکو» منطقه ای است در شمال برلین شرقی که سالها مقر رهبران حزب متحده سوسیالیست آلمان شرقی و دولتمردان جمهوری دمکراتیک آلمان بود. این آهنگ بلافاصله به پرفروش ترین آهنگ آلمان تبدیل شد.نه سال بعد دیوار برلین که لیندنبرگ در مخالفت با آن آهنگ «دیوار سبز» را خوانده بود، فرو ریخت و  او نیز مانند میلیونها آلمانی دیگر توانست آزادانه به شرق میهن اش سفر کند. لیندنبرگ که اکنون 61 سال دارد و در هتلی در هامبورگ زندگی می کند، مانند دیگر هنرمندان و نویسندگان غربی، برخلاف همکاران ایرانی خود، هیچ پروایی از سیاسی بودن و اعلام آن و حتی برگزاری سخنرانی و اجرای کنسرت برای سیاستمداران یا احزاب مورد علاقه خود ندارد. لیندنبرگ را به عنوان یک خواننده سوسیال دمکرات می شناسند که متن آهنگ هایش عمدتا سیاسی و اجتماعی بوده اند.

گروه های موسیقی زیرزمینی در ایران از جمله گروه «کیوسک» نیز نه صرفا به دلیل ساز و آواز، که جمهوری اسلامی هر موقع ضروری تشخیص دهد حتی مبتذل ترین نوع آن را نیز به کار می گیرد، بلکه به دلیل متن و موسیقی نامتعارف خود اجازه انتشار نیافته و نمی یابند. اینترنت اما خیلی زود این سدها را از میان برداشت و گروه «کیوسک» توانست از طریق پخش در اینترنت مخاطبان فراوان بیابد. «عشق سرعت» که پس از یک سال بعد از کوچ بیشتر اعضای این گروه به آمریکا پخش شد در «یوتیوب» به یکی از پربیننده ترین ویدئوکلیپ ها تبدیل گشت.

 

سیاست اسلامی

و اما بشنوید از طرفداران دمکراسی دینی و آشپزان پیتزای قرمه سبزی در سیاست اسلامی.

در کشورهای آزاد رسم است کسانی که در انتخابات شرکت می کنند، اگر به حزب معینی تعلق خاطر نداشته باشند، دست کم یا به برنامه احزاب و افراد مراجعه می کنند و یا سخنان و پیشینه سیاسی و اجتماعی آنها را مبنای تصمیم خود قرار می دهند. در جمهوری اسلامی اما اساسا کسی خود را موظف به ارائه برنامه به مردم نمی داند. آنها عناوین بی معنی را که به آنها معروف شده اند و یا وعده و وعیدهایشان را که هیچ پشتوانه عملی برای انجام آنها ارائه نمی کنند، برای تصمیم گیری مردم کافی می دانند. برخی مردم هم در این مدت عادت کرده اند برای آنکه به آن یکی  «نع!» بگویند، به این یکی رأی «عاری!» بدهند. کافیست وعده های آقای خاتمی را در مورد «جامعه مدنی» و «آزادی» و سپس ایستادن ایشان و یارانشان در برابر جنبش دانشجویی و مطالبات همان جامعه مدنی را به یاد بیاورید که به اعتراف خود پروژه سازان «اصلاحات» گمان نمی کردند مردم از لجبازی «رهبر» که ناطق نوری را تأیید کرده بود، به خاتمی رأی بدهند. و سپس سخنان پوچ احمدی نژاد را درباره مشکلات واقعی جامعه ایران و بردن پول نفت به سفره مردم به یاد بیاورید که برخی از لجبازی رفسنجانی به وی رأی دادند.

در این میان به آن افراد و گروه های سیاسی، به ویژه چپ و جمهوری خواه و هم چنین مدعیان لیبرال دمکراسی، که می خواهند دوباره  یا در برابر سفارت های رژیم صف بکشند و یا از رادیوها و سایت ها مبلغ رأی گیری های رژیم شوند، باید یک بار دیگر بنیاد فکری حکومت اسلامی را یادآوری کرد و برای این کار چه چیز بهتر از سخنان خود زمامداران این حکومت؟

رفسنجانی روز 14 اردیبهشت در ششمین گردهمایی روحانیون غرب استان تهران در مصلای کرج با تأکید بر نقش روحانیت (از جمله خودش) گفت: «امروز کامل ترین مرکز علوم انسانی را که می توان ریشه یابی کرد، در قرآن است و روحانیت مسلمان حقیقتا در تاریخ اسلام از 1400 سال پیش تا کنون نقش بی بدیلی در تربیت انسان ها و حفظ ارزش های دینی داشته است». او «ولایت واقعی جامعه» را از آن «روحانیت» می داند و  «روحانیت» را طرفدار مردم می شمارد و حکومت روحانیت را نه «حکومت آخوندی» بلکه «حکومت توده مردم» می نامد.

رفسنجانی اگرچه به در می گوید تا دیوار دار و دسته احمدی نژاد و پاسداران و امنیتی های حامی وی آن را بشنوند، ولی در عین حال بنیان فکری حکومت اسلامی را به نمایش می گذارد که چه به شکل حکومت آخوندی و چه به شکل حکومت پادگانی به هر حال در برابر حق حاکمیت مردم قرار می گیرد. وی تأکید می کند: «ما اصالت را به دین می دانیم و اگر هم روحانی حساب خودش را از دین خارج کند، آن وقت چیز دیگری غیر از روحانی است. البته منظورم آن نیست که کسانی را که لباس روحانی ندارند، کم کنیم... وقتی که محمدرضا شاه انقلاب شاه و ملت را راه انداخت، امواج سهمگینی از تبلیغات مردم را تحت فشار قرار داد اما طلبه های روحانی توانستند نقطه مقابل این تبلیغات را در مساجد تقویت کنند و در نهایت این مساجد بودند که پیروز شدند». وی با تحریف اصل جدایی دین از حکومت و دولت که اساس دمکراسی است می گوید: «بر خلاف آنچه که کسانی طراحی کرده بودند دین از زندگی مردم بیرون برود، امروزه دین به صورت قویتر و ساماندهی شده وارد زندگی مردم شده است [این سخنان نشان می دهد زمامداران رژیم تا چه اندازه از زندگی واقعی مردم به دور هستند]... استکبار هنوز به دنبال آن است که دین را در کشورهای اسلامی سرکوب کند و روحانیت را منزوی کند».

سپس رفسنجانی بزرگترین امتیاز و نقطه قوت مسیحیت را که همانا واگذاری قدرت این جهانی به حکومت ها و سپردن قدرت آن جهانی به روحانیون است، به سستی آن تعبیر کرده و مدعی می شود: «شاید آنها از زاویه دین مسیح به اسلام نگاه می کنند... اما آنها [مسیحیان] خودشان هم معترفند که احکام دینی برای تشکیل حکومت در دین آنها وجود ندارد» و به این ترتیب سیاسی بودن اسلام و ادعای آن را برای حکومت کردن و دخالت برتر و قاطع دین را در حکومت امتیاز بزرگ اسلام می شمارد که آن را دوست داشتنی تر از مسیحیت می سازد که «احکام دینی برای تشکیل حکومت» ندارد!

ولی راست این است که نتیجه «عشق سرعت» با «ژیان» فرقی با خوردن «پیتزای قرمه سبزی» ندارد. اولی سبب تصادف و روغن سوزی راننده می شود و دومی دل درد تاریخی می آورد و سرانجام هم کار به آنجا می رسد که رژیم برای حل این تناقض در برابر کارگران و معلمان و دانشجویان و دختران و پسران صف آرایی می کند. متن «عشق سرعت» با یک جمله ساده از کنار هم قرار دادن نام یک پل و یک خیابان کاملا واقعی در تهران پایان می گیرد که بیانگر بیراهه سنگلاخی است که گسستی به نام انقلاب اسلامی در روند گذار ایران از سنت به مدرنیته و تبدیل ایرانیان از امت به ملت پیش روی آنها قرار داد: «پل شیخ فضل الله از رو ستارخان رد میشه»...

08 مه 2007

 

| © 2007 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |