|
|||
مقاله |
|||
به تماشای مرگ رفتن و برای زندگی شادی کردن!
الاهه بقراط
•
پیشبینی امکان چشمپوشی ولی دمّ از اجرای حکم در قصاص اسلامی، نکتهای است
سزاوار تأمل. چرا یک نظام حقوقی پس از طی مراحل مختلف قانونی و رسیدن به یک
حکم، میتواند همه آن را نادیده بگیرد و اجرای آن را که مرحله نهایی و اساسی یک
روند قانونی است بر عهده شاکی یعنی یک فرد عادی بگذارد؟! در طرح این پیشبینی،
چه هدفی دنبال میشود؟ اگر همه چون «پدر هادی» (بسیجی مقتول) عمل کنند، تکلیف
قصاص چه میشود؟ نقش جامعه و دولت به عنوان مدعی (آن گونه که در نظامهای حقوقی
معمول است) چه میشود؟ فلسفه مجازات به کجا میرود؟ و...
«در مراسم اعدام، هنگامی که اعلام شد اولیای دمّ از قصاص قاتل صرف نظر
کردهاند، جمعیتی که در میدان گرد آمده بودند، فریاد شادی سر دادند و پدر مقتول
را بر سر دست بلند کرده و از بزرگواری و گذشت او بدین سان تقدیر کردند».
این، بخشی از خبر مربوط به مراسم اعدام یک جوان هفده ساله در یکی از بزرگترین و
پرفت و آمدترین میدانهای تهران، میدان فوزیه سابق و امام حسین فعلی است. جوان
محکوم که نزدیک به نیم ساعت فشار مرگبار طناب دار را بر گردن خویش حس میکرد،
بیش از یک ماه پیش، بسیجی 22 سالهای را که به قصد نهی از منکر به روزهخواری
یکی از دوستان وی اعتراض کرده بود، با ضربات چاقو به قتل میرساند. فاصله بین
ارتکاب قتل و مراسم اعدام کمتر از یک ماه است. در حالی که رسیدگی به پروندههای
روزمرّه مثل تقاضای طلاق از جانب زن و پروندههای بسیار مهم مانند قتلهای
زنجیرهای سالها به طول میانجامد. چنین سرعت عملی در رسیدگی به این پرونده
اعجاب انگیز است. ایا اگر جای قاتل و مقتول عوض میشد، باز هم به همین سرعت به
پرونده رسیدگی و حکم اعدام صادر میگشت؟
در نظامی که مرگ کسب و کار اوست، تماشای حلقآویز کردن محکومان، شلاق زدن
«گناهکاران» و سنگسار زنان و مردان به جرم عشقورزی، به نوعی تفریح تبدیل شده
است. مگر آن جمعیت به تماشای مرگ نرفته بود؟ پس چه شد که برای زندگی فریاد شادی
سر داد؟
فلسفه مجازات
بنیاد قصاص اسلامی به وصایای عهد عتیق (تورات) باز میگردد که هزاران سال پیش،
در نبود یک نظام حقوقی، وظیفه تنظیم مناسبات بین جامعه و افراد گناهکار (مجرم)
را بر عهده داشت.
سخن معروف «چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان» امروز یک مفهوم بدوی و کور
از انتقام را تداعی میکند. لیکن برای انسانی که نخستین گامها را به سوی شناخت
خویش و جهان بر میداشت، برقرارکننده نوعی مناسبات حقوقی بود، اگرچه در عین حال
بیانگر بدویت و ناپختگی ذهنی است که تا رسیدن به یک نظام حقوقی بشردوستانه راه
بسیار بسیار درازی در پیش داشت. جالب است که امروز قصاص در پیروان اصلی وصایای
عهد عتیق و جدید اجرا نمیشود!
مجازات اعدام همواره تناقضی را با خود حمل میکند: اگر قتل نفس نکوهیده و پلید
است، چرا به عنوان ابزاری برای اجرای عدالت به کار گرفته میشود؟ آن هم
آگاهانهترین نوع آن! کدام عدالت است که با مرگ این یا آن مجرم تأمین میشود؟
آیا «عدالت» به غلط به جای «انتقام» نشسته است؟ و آیا کسانی که به مجازات اعدام
و تأثیرات آن باور دارند، بیش از ارضای حس عدالت، حس انتقامجویی فرد و جامعه
را در برابر مجرم ارضاء نمی کنند؟
در میان دلایل متعددی که همواره برای ضرورت مجازات مجرم، از جمله مجازات اعدام
مطرح میشوند، به سه دلیل عمده میتوان اشاره کرد:
یکی، ارعاب دیگران و دیگری تنبیه و تأدیب مجرم و سه دیگر، صیانت جامعه.
این واقعیت که پدیده قتل از آغاز پیدایش بشر تا به امروز وجود اشته، نشان می
دهد که مجازات اعدام به خودی خود نمیتواند موجب ارعاب دیگران شود و آنها را از
ارتکاب قتل باز دارد و از این رو حفاظی نیز برای جامعه به وجود نمیآورد.
دلیل دوم نیز در مورد کسی که اعدام میشود، خود به خود منتفی میگردد. پس چرا
هنوز در بسیاری از کشورهای جهان مجازات اعدام وجود دارد؟ و چرا در قصاص اسلامی،
در صورت گذشت ولی دمّ میتوان از آن چشم پوشید؟ در این صورت، موضوع ارعاب
دیگران، تنبیه و تأدیب مجرم و سلامت جامعه چه میشود؟! آیا عادلانه است که یک
جوان هفده ساله که در نزاعی به گونهای تصادفی به «قاتل» تبدیل شده همان گونه
قصاص شود که یک جنایتکار حرفهای؟ از مخلفات اعدام قاتلان حرفهای که معمولا
شلاق و دست و پا بریدن و گاه چند بار حلق آویز شدن(!) است بگذریم، چرا که در
اساس قضیه اعدام به عنوان «قتل قانونی شده» تغییری نمیدهد.
پیشبینی امکان چشمپوشی ولی دمّ از اجرای حکم در قصاص اسلامی، نکتهای است
سزاوار تأمل. چرا یک نظام حقوقی پس از طی مراحل مختلف قانونی و رسیدن به یک
حکم، میتواند همه آن را نادیده بگیرد و اجرای آن را که مرحله نهایی و اساسی یک
روند قانونی است بر عهده شاکی یعنی یک فرد عادی بگذارد؟! در طرح این پیشبینی،
چه هدفی دنبال میشود؟ اگر همه چون «پدر هادی» (بسیجی مقتول) عمل کنند، تکلیف
قصاص چه میشود؟ نقش جامعه و دولت به عنوان مدعی (آن گونه که در نظامهای حقوقی
معمول است) چه میشود؟ فلسفه مجازات به کجا میرود؟ و...
شاید بتوان برای این پرسشها و بسیاری پرسشهای دیگر در این زمینه، پاسخهایی
در چهارچوب همان تفکراتی یافت که چنین مناسباتی را به وجود آوردهاند.
کسانی که قصاص را درست میدانند، چشمپوشی ولی دمّ از قصاص مجرم را به حساب رحم
و رأفت اسلامی میگذارند که حتا تا آخرین لحظات، امکان «عفو» مجرم و حق «صاحب
خون» را برای اجرا و یا عدم اجرای حکم باز میگذارد. اگرچه این پاسخ خود پرسش
برانگیز است. لیکن فارغ از هر پاسخی باید گفت طرح پرسش به خودی خود جستجو در
فراسوها نیز هست.
فراسوی قتل
در روایت مذهبی که میتوان آن را به هر حال «قصه انسان» نامید، از زمانی که
هابیل به دست قابیل کشته شد، قتل همنوع بر پیشانی بشر حک گردید. کارل یونگ،
اندیشمند روانکاو، میگوید: «انسان نئاندرتال را میتوان در متروهای اروپا
دید». از نظر او در ماهیت متناقض انسان هیچ دگرگونی اساسی روی نداده است و
پوسته تمدن و آراسته شدن بشر به کت و شلوار و پیراهن و استفاده از تکنولوژی، در
جوهر وی تغییری نداده است.
اگرچه ممکن است روزی مجازات اعدام از روی زمین برچیده شود لیکن انگیزه و کشش
قتل و آدمکُشی در عامترین معنی در جوهر انسان وجود دارد و هابیل و قابیل
همواره زندگی خواهند کرد. یادآوری جنبههای پلید انسان و گریزناپذیری از سرنوشت
دوگانه بشر معمولا به مذاق «انسانهای پاکیزه» و نیز کسانی که انسانها را به
انواع و اقسام مدینههای فاضله حواله میدهند، خوش نمیآید. حال آنکه در عمل
بخش بزرگی از تلاش انسان در روند آنچه تمدن نامیده میشود، تنظیم مناسبات برای
کنار آمدن با نیمه پلید جوهر
انسانی بوده و هست.
باور چنین جوهر دوگانهای ربطی به بدبینی به نوع بشر ندارد. چنین باوری اتفاقا
میتواند با واقعبینی، انچه را که به صورت قتل یا جنگ، تجاوز یا سرقت و در یک
کلام گاه به شکل جرم و گاه به اشکال دیگر بروز میکند، مهار سازد. حقیقتی که
برخی از نویسندگان غرب از جمله هرمان هسه و سلمان رشدی بر اساس آشنایی با تفکر
شرق در اثار خود مطرح میسازند، همین نکته است که انسان و طبیعت را از سرشت
متناقض و دوگانه خویش رهایی نیست.
«پدر هادی» به هر دلیلی که در ماهیت ماجرا نقشی ندارد، و چه بسا بدون آنکه بر
اهمیت روانی عمل خویش آگاه باشد، از یک سو بر حس به خواب رفته جمعیت نهیب زد و
از سوی دیگر عدالتِ نیکِ خویش را جایگزین عدالتی دروغین ساخت که مرگ را با مرگ
پاسخ میگوید. این چنین است که همواره میتوان بر خون گذر کرد و همواره میتوان
از آن چشم پوشید. آگاهی بر این حقیقت ممکن است اندکی روشنایی بر پرسش نخستین ما
بیندازد: مگر آن جمعیت به تماشای مرگ نرفته بود، پس چه شد که برای زندگی آوای
شادی سر داد؟
13 ژانویه 2000
|
|||
| © 2001 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany | |